قهر نبودیم، اما کمی دلخور بودم. قبل از ظهر آمد و گفت: «پاشو با هم بریم خرید». یک، حال ندارم و خسته‌ام تحویلش دادم، اما دست بردار نبود. چادرم را آورد و گفت: «پاشو دیگه! همینکه تو ماشین کنارم باشی، قوّت قلبی».

با اکراه آماده شدم. اولِ خیابان هدایت، پیرمردی عصا به دست، با اشاره به مستقیم، خواست تا سوارش کنیم. تا سوار شد، شروع کرد به دعای عاقبت‌بخیری برای ما و خدابیامرزی برای اموات. مسیرش، مسجدِ آخر خیابان بود. قبل از پیاده شدن با لهجه‌ی غلیظ اصفهانیش گفت: «حَج آقا یه درخواست دارم و اونم اینِس که هر وقت وارِدی خونه می‌شی به حج خانم بوگو خسته نباشید. این یه جمله معجزه می‌کـ و ـنِدا. آ، حج خانمم تو جوابت بگه درمونده نباشی. روایتم داریما. حالا به حج خانم بوگو خسته نباشید. یه روز، مِثی من تنا میشی و حسرت این روزا را می‌خوری». 

انگار یک فرشته که آمده بود به ما یادآوری کند این دنیا ارزشِ قهر و آشتی‌ها و دل‌خوری‌ها را ندارد. آقایمان آرام روی پایم زد و گفت: «حاج خانم خسته نباشی» و من هم دلخوریم را از دریچه‌ی قلبم بیرون راندم و در جواب گفتم: «درمانده نباشی».

 

   شنبه 28 مرداد 1402نظر دهید »

 

تا به حال نمک‌گیر غذای حضرتی نشده بودم. غافلگیریِ دعوت شدنمان سر سفره‌ی آقا برایم لذت‌بخش بود. آدمیزاد است دیگر! دلش می‌خواد همه جوره از سفره‌ی تنعّم آقا بهره ببرد. ورودی مهمان‌سرای آقا پُر بود از زائرانی که دلشان می‌خواست مهمان سفره‌ی آقا باشند. یکیشان گفت: «ژتون اضافه نداری؟» خادم درب ورودی، خیلی سریع به داخل هدایتمان کرد. کنار دیگر مهمانان دور میز نشستیم. بوی غذای حضرتی مدهوشمان کرد. غذا که آمد با دوستان عکسی به یادگار گرفتیم. جای همسر و بچه‌هایمان را هم خالی کردیم. پرس‌های غذا برای یک نفر زیاد بود. فکری به سرمان زد. تصمیم گرفتیم زائرانِ بی‌نصیب از غذای حضرتی را در این غذای تبرکی سهیم کنیم. مقداری از غذا را برای خودمان جدا کردیم. لیوان‌های یکبار مصرف را با مقدار باقی‌مانده‌ی غذا پر کردیم. موقع خروج از مهمان‌سرا پُرس‌های یک نفری غذای تبرکی را بین زائران پشت درب تقسیم کردیم. لبخند رضایت و دعای خیرشان برایمان شیرین بود و به یاد ماندنی. 

 

 

   جمعه 20 مرداد 1402نظر دهید »

توالیِ اتفاقات دیروز صبح و سوال «عرصه‌ی مسابقه و پیشی گرفتن کدام است؟!»، همان‌وقت من را به فکر واداشت. وقتی که سر صبح، ماشین به یکی از داوطلبین زد و از رسیدن به آزمون جاماند و داوطلب پشت سرم توی صف گفت: «یکی از رقیبهامون کم شد!»، همین‌طور وقتی‌که یکی از دوستان سر جلسه‌ی آزمون با کنایه گفت: «تو چقدر حریصی! بس نیست؟! دوباره اومدی امتحان بدی؟! این امتحانو بزار برا ما!»؛ حواسمان نبود که «این دنیا عرصه‌ی پیشی گرفتن و سبقت به سمت غفران الهی‌‌‌ست» و چه خوب است که هدف همه‌ی سبقت‌ها و پیشی‌گرفتن‌های دنیاییمان، مغفرت الهی باشد. 

«و سارعوا الی مغفرة من ربکم و جنة عرضها السماوات و الارض اعدت للمتقین» 

 

   جمعه 13 مرداد 1402نظر دهید »

نمی‌دونم آخرش چی می‌شه، اما ته دلم خیلی امیدوارم. امید به اینکه مثل همیشه هوامو داری و صدامو می‌‌شنوی و اجابتم می‌کنی، چرا که با تمام وجودم به آیه «و اذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی لعلهم یرشدون»؛ ایمان دارم.

   دوشنبه 9 مرداد 1402نظر دهید »

رزق امروز من و شما باشد مطالعه‌ی این صفحات از کتاب همرزمان حسین‌علیه‌السلام. برخی به اشتباه بر این باورند که امام حسن‌علیه‌السلام با معاویه آشتی کرد. در واقع امام حسن‌علیه‌السلام با توجه به جوّ زمانه‌اش، تاکتیک مبارزات خویش را از جنگ سخت به جنگ نرم تغییر داده و با تربیت انسان‌هایی مبارز در پیشبرد اهداف حکومت اسلامی نقش بی‌بدیلی ایفا کردند. انسان‌هایی که در مقابل معاویه بلند شدند، جنگیدند و به شهادت رسیدند. به تعبیر مقام معظم رهبری امام حسن‌علیه‌السلام مثل سرداری تک‌تک سربازان خود را فرا می‌خواند و مسئولیت هر کدام را به آن‌ها محوّل می‌کرد. و در آخر مسئولیت بزرگ‌تر را به حسین‌بن‌علی داد و فرمود: «لا یوم کیومک یا ابا عبدالله!»؛ مسئولیت تو از همه سنگین‌تر است و کار بزرگ و کار آخر را تو باید انجام دهی. از این‌رو شیخ آل‌یاسین امام حسن‌علیه‌السلام را قهرمان اول کربلا می‌داند و امام حسین‌علیه‌السلام را قهرمان دوم. امام حسن‌علیه‌السلام بود که صحنه‌ی کربلا را درست کرد.

 

 

   جمعه 6 مرداد 1402نظر دهید »

1 3 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 21

 
مداحی های محرم