با دلی پر و دستانی تهی، در آستانه‌ی حرم ایستاده بودم. لیست بلندبالای خواسته‌ها و التماس دعاها در ذهنم می‌چرخید. به دنبال ترتیبی برای بیان کردنشان بودم. وارد حرم شدم. در میان آن شکوه بی‌کران، خودم را همچون گدایی یافتم که ناگاه در پیشگاهِ اربابی… بیشتر »
   چهارشنبه 22 مرداد 1404نظر دهید »
  در میان گرمای سوزانِ مشایه، وقتی عطش، گلویم را می‌سوازنـْد، ناگهان چشمم به صحنه‌ای افتاد که مانند چشمه‌ای در بیابان تشنه می‌درخشید. زن عراقی با چادر مشکی‌اش کنار دیگ بزرگی نشسته بود و مایع سفید رنگی را هم می‌زد. برش‌های لیمو ترش تازه مانند ستاره‌های… بیشتر »
   دوشنبه 20 مرداد 1404نظر دهید »
    نسیم سحرگاهی، نفس‌های خنکش را بر گونه‌هایمان می‌نشاند. آفتاب هنوز تنور گرمایش را روشن نکرده بود. جاده، چون رودی خروشان از انسان‌هایی بود که بی‌وقفه و پُر شور به سوی کربلا می‌شتافتند. در میان این موج انسانی، محمدحسینِ کلاس اولی که تازه الفبا را… بیشتر »
   شنبه 18 مرداد 1404نظر دهید »
  سفرمان از اصفهان، این شهر نقش و نگار، آغاز شد. ماشین از حاشیه‌ی زاینده‌رود خشکیده گذر کرد و ما را به سوی سرزمینی که نامش، دل را می‌لرزاند، برد: کربلا.   مسیر ما جاده‌ی خرم‌آباد، اندیمشک، دشت عباس، دهلران و سپس مهران بود. جاده مانند نواری بود که حال و… بیشتر »
   سه شنبه 7 مرداد 1404نظر دهید »
  از روزی که نوای دلتنگی و اشتیاق شما در گوش جانم نشست،* عکستان را روی کوله‌‌ی سفر اربعینم نصب کردم و با یک دل، پُر از نیابتِ عشقِ شما در مسیر حسینی قدم برداشتم...     * حضرت آقا، 15 آبان سال 96، مصادف با پیاده‌روی اربعین فرمودند: «خوشا به حال آن کسانی… بیشتر »
   یکشنبه 29 تیر 1404نظر دهید »

1 2