فردای روشن »

 

رحمة للعالمین

 

 

روزگار، روزگارِ فراموشی فطرت بود. زمینِ تفتیده‌ی حجاز نه با آب که با ظلمت و جهل سیراب می‌شد. در آن ظلمت، رسم‌ها و باورهایی ریشه دوانده بود که عقل را به حیرت وامی‌داشت. تکه‌سنگ‌هایی بی‌جان به نام «لات» و «عزی» و «منات» بر فراز خردها حکمرانی می‌کردند. مردم برای خشنودی آن‌ها قربانی‌های خود را تقدیم می‌کردند. اُم‌الخبائث جزو لاینکف بزم‌هایشان بود. قُمار اموال را از این دست به آن دست می‌گرداند و کینه‌ها را بر‌می‌افروخت. زندگی بازیچه‌ی زورِ قبائل شده بود. بزرگی و کوچکی آدم‌ها نه به کردارشان که به نسب‌ِشان وابسته بود. جنگ بر سر فخرفروشی و نسب و نام، نسل‌ها را به کام مرگ می‌فرستاد. 

 

در این میان، زشت‌ترین زخم‌ها بر پیکر انسانیت، نوع نگاهشان به زن بود. رسم وحشیانه‌ی زنده به گور کردن دختران، اوج قساوتِ پدرانی بود که دختر را مایه‌ی ننگ می‌دانستند. زنان مثل کالا به ارث برده می‌شدند.

 

جهان، به جاهلیتی که همه‌ی ارزش‌های انسانی را در خود بلعیده بود با حیرت می‌نگریست و در انتظار طلوع یک «رحمة‌ للعالمین» نشسته بود. تا آنکه شب ظلمانی جزیرة‌العرب، میزبان سپیده‌‌دمی شد که از افق مکه سر برآورد. در شبی که تمام کائنات به احترام آن مولود مقدس نفسی تازه کرد. 

 

محمد (ص) متولد شد. تولد او، پیام‌آور ندای فراگیر «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» بود. فراخوانی برای کنار گذاشتن بت‌های قبیلگی، نژادی و شخصی و گرد آمدن حول محور کلمه‌ی توحید. خداوند او را رحمتی فرستاد تا رشته‌‌ی پاره‌ شده‌ی دل‌های انسان‌ها را به هم بدوزد و از قبیله‌های متفرق «امت واحده» بسازد. او آمد تا به دختران حق زندگی، عشق و کرامت هدیه کند، تا پدران به داشتن فرزندانی چون فاطمه‌زهرا (س) مباهات کنند.

 

تاریخ مسیر خود را عوض کرد. جهالت جای خود را به علم داد، وحشی‌گری به مروت، تفرقه به برادری. او آمد تا پیام‌آور رحمتی بی‌حدّ و اندازه باشد. برای تمام جهانیان، از همان هفدهم ربیع‌الاول سال عام‌الفیل تا امروز و تا همیشه.

 

   چهارشنبه 19 شهریور 1404


فرم در حال بارگذاری ...