رحمة للعالمین »

 

مهارت‌های زندگی

 

اوایل ازدواجم، روی صفحه‌ی اجاق گازم را فویل می‌کشیدم؛ این هنری بود که از آمنه خانم همسایه‌ی دیوار به دیوارمان آموخته بودم. هر بار با ظرافتی دقیق و مهندسی‌شده، جای سرشعله‌ها و فندک کنارشان را خالی می‌کردم و صفحه‌ی اجاق گاز را در نقابی نقره‌ای می‌پوشاندم. حتی به توصیه‌ی او، فویلی نیز بر دیوار پشت گاز چسباندم تا اثر پاشیدن روغن و غذا را به خود نگیرد. فرش را هم با روفرشی پوشاندم، تا مبادا گرد و غبار یا لکه‌ی غذایی، روی صورتش خالی بیندازد. وقتی هم که مبل نو آوردیم، با رومبلی پنهانش کردم. تنها با آمدن مهمان بود که فرش و مبل، برای دقایقی از حجاب بیرون می‌آمدند و خودنمایی می‌کردند. 

 

خواهرم که می‌آمد، با تعجب می‌گفت: «این چه زندگی‌ای است؟ آدم تا زنده است، باید از زیبایی‌های زندگی لذت ببرد.»

 

کم‌کم این پوشاندن‌های همیشگی خسته‌ام کرد؛ از اندازه‌گیری و برش فویل گرفته تا صاف کردن روفرشی که در رفت‌وآمدهای روزانه پیچ می‌خورد. پس با خداحافظی از این دغدغه‌ها، به زندگی سلامی دوباره کردم و اجازه دادم فرش و مبل و گاز، زیبایی‌شان را بدون حجاب نشان دهند.

 

حتی به آمنه خانم هم توصیه کردم. اما او با ایمانی راسخ، به پوشاندن ادامه داد. تا همین چند وقت پیش که بعد از هفده سال، به خانه‌اش رفتم، دیدم گازش هنوز در پوششی از فویل پیچیده شده است. خنده‌ام گرفت و گفتم: «آنی جان، هنوز هم؟...» با آرامش پاسخ داد: «آره مریم، این‌طوری نه فرش را باید شست، نه گاز چرب می‌شود. همه چیز نو می‌ماند.»

 

یک زمانی من هم طرفدار این عقیده بودم؛ از ترس کهنه شدن یا لکه‌دار شدن، اصل زندگی را فراموش کرده بودم. به جای زندگی کردن، در حال موزه‌داری از وسایلی بودم که قرار بود به ما خدمت کنند. این دقیقاً شبیه کاری است که گاهی با روابط‌ِمان می‌کنیم. عشق و دوست داشتن‌ِمان را به یکدیگر فریاد نمی‌زنیم، مبادا که غرورمان جریحه‌دار شود. راحت "نه" نمی‌گوییم، مبادا از چشم دیگران بیوفتیم. حرف دل‌ِمان را پشت لفافه پنهان می‌کنیم مبادا طرد شویم. ما راویانِ سکوتِ خود می‌شویم. دردها را قورت می‌دهیم. اعتراضات‌ِمان را در گلو خفه می‌کنیم و خودمان را درگیر روابط فویلی می‌کنیم.

 

اما فراموش کرده‌ایم که زندگی واقعی گاهی آن‌جایی است که لکه‌ی روی فرش، راویِ داستان یک شام به یادماندنی با عزیزان‌ِمان می‌شود. یا خط و خش روی صفحه‌ی گاز، که داستان مهمانی‌های پُر از خنده را روایت می‌کند. پس اجازه دهیم روابط‌ِمان نفس بکشند تا لکه‌ی اشک و لبخند را به خود بگیرند و با تمام کاستی‌ها و زیبایی‌هایشان، واقعی و گرم بمانند. به جای موزه‌داری، باید زندگی کرد و از زندگی با همه‌ی تلخی و شیرینی و نمکش لذت برد.

 

   شنبه 22 شهریور 1404


فرم در حال بارگذاری ...