عزیزی نوشته بود: «مدّتی است فراموش کرده‌ایم از تو بنویسیم!» نمی‌دانم، شاید درگیر روزمرگی‌ها و مشغله‌هایمان شده‌ایم، امّا این دلیلی برای فراموشی نیست،  حال می‌خواهم برای تو بنویسم…                                                        ادامـه » بیشتر »

موضوعات: قلم یار مهـدی
   چهارشنبه 24 مرداد 13976 نظر »
  خاطراتی از فصل زرد اسارت در اردوگاه‌های بعثی عراق، خاطراتی بس تلخ و گاه شیرین از لحظه لحظه‌های اسارت تا پایان فصلِ اسارت و طلوع آفتاب رجعت بعد از سالهای طولانی دوری و فراق.     «باغ ملکوت» خاطرات اسیر آزاد شده مهدی لندرودی از فصل سبز جبهه و فصل زرد… بیشتر »
   سه شنبه 23 مرداد 13977 نظر »
    امشب، در آسمانها هلهله و جشن و پایکوبیست امشب، نوبت عاشقی و دلدادگی علیست امشب، علی برای فاطمه و فاطمه برای علیست   امشب، نور‌ٌ علیَ نور، شبِ ازدواج فاطمه و علیست   عشق به عشق ، ” دریا به دریا ” رسید ” لولوء و مرجان ” ، یازده… بیشتر »
   دوشنبه 22 مرداد 13977 نظر »
  هر وقت اسباب‌کشی داریم کُل خانه به یک طرف، اتاق دخترم هم به یک طرف! آنقدر خِرت و پِرت دارد که لابلایشان گم می‌شوی! ـ زهرا، اینا رو دیگه برای چی نگه داشتی، بندازشون دور. ـ نه مامان! مال خودمه دوستشون دارم! مال خودمـه!؟ یک دفعه یادم افتاد به یکی از… بیشتر »
   شنبه 20 مرداد 139716 نظر »
  شوق پرواز داشتن، پرواز تا بینهایت، تا رسیدن به خــدا مردی وارسته، آنقدر وارسته که به عشق زمینی‌اش بگوید: «تو عشق سومی! عشق اوّلم خــدا، بعد پرواز و بعد ملیحه خانوم» عشق به پرواز،  پرواز به سوی حرّیت، رها شدن از زندان هَوس، با وجودی سراسر عشق، از… بیشتر »
   دوشنبه 15 مرداد 139724 نظر »
  پای درد و دلش که نشستم، مشکلات خودم را فراموش کردم. علی آقا کارگر یک کارخانه، با 5 سر عائله.  از خودش می‌گفت، که مجبور بود برای گُذران زندگی شیفت شب هم اضافه کار کُنَد. از پسر نوجوانش که به جای لذّت بردن از تعطیلات تابستانه‌اش، شاگردی آلومینیوم‌سازی… بیشتر »
   یکشنبه 14 مرداد 139712 نظر »
  اسباب‌کشی با همه سختیهاش، یه خوبیهایی هم داره؛ زنده شدن خاطرات، پیدا شدنِ چیزهایی که گُمِشون کردیم… امروز لابلایِ بازارِ شامِ اسباب‌کشیمون، همین که داشتم کتابهای بچه‌ها را مرتب می‌کردم؛ پیداش کردم؛ یک هدیه ارزشمند از طرف یک دوست، برایِ پسرم… بیشتر »

موضوعات: کافه کتاب
   جمعه 12 مرداد 13977 نظر »
    منو این جاده‌ها آشنائیم، از کودکی … گاه در دلِ کوه، گاه در دلِ کویر، گاه در دلِ جنگل، گاه از کنارِ رود، گاه از کنارِ دریا، گاه هموار و گاه ناهموار. صبحِ علی‌الطلوع، می‌زنیم به دلِ جاده. همسفر ما می‌شود آفتاب. آرام آرام راهی پهنای آسمان. در… بیشتر »
   پنجشنبه 11 مرداد 139711 نظر »
  همین که واردِ جَمعِمان شد، گفت: «شنیدید راجع به فلانی چی میگن؟!» با آب و تاب داشت؛ تعریف می‌کرد. گوش تیز کرده بودیم و به دقت مُستمعِ سخنانِ وی شده بودیم. ناگهان، دوستی بانگ برآورد: «تیر انداز، تیرت به خطا رفت؛ در این فاصله چهار انگشتی ... !!!»* بعضی… بیشتر »

موضوعات: مذهبی
   سه شنبه 9 مرداد 139716 نظر »
    در سکوت و آرامش شب، خیره به چهــره ماه … - ماه گرفتگی یعنی چی؟ چرا ماه تاریک شد؟  یعنی، سایه‌ای به وسعت کره زمین که ماه را می‌پوشونه. - بیدار بمونیم تا ماه دوباره روشن بشه؟ باشه، بیدار می‌مونیم … منتظر می‌مونیم … ای ماه‌رو، رخ… بیشتر »
   شنبه 6 مرداد 139710 نظر »
      مهم نیست چه طعم و رنگی داره، مهم اینه که کنار کی داری چایی می‌خوری! زندگی هم همینه! تلخ و شیرین داره، سرد و گرم داره، کم و زیاد داره … مهم اینه که با عشق کنار هم باشیم.   + بفرمایید یک فنجان چای دبش قند پهلو  ++ زندگیتون سرشار از عشق  : )) بیشتر »
   سه شنبه 2 مرداد 139722 نظر »
  آخرش رسیــ ـ ــدم به خودِ خــ ـ ــودت! دلـ ـ ـم یکــ بغل آرامــ ـ ــش می‌خـ ـ ــواد! بیشتر »
کلیدواژه ها: خدایا آرامش
   دوشنبه 1 مرداد 13972 نظر »
  این روزها همه جا حرفِ شماست. مساجد، حسینیه‌ها... همه در تکاپوی جشنِ میلادِ شما. یادم می‌آید کودکیم را که همراه با خانواده‌ام در جشنِ میلاد شما برای زیارت راهی مشهد شدیم. دخترکی بازیگوش که به هوایِ شنیدن صدای نقاره‌خانه و خوردنِ یک لیوان آب سقاخانه،… بیشتر »
   دوشنبه 1 مرداد 13972 نظر »