عاشورا تمام شده بود. قصر ابنزیاد، میزبان اهلبیتِ امام حسین علیهالسلام و اسرا بود؛ آنهم چه میزبانیِ پُر از دردی! میزبانی با سر بریده! میزبانی با زخم زبان!
حضرت زینب سلاماللهعلیها گوشهای از مجلس نشسته بود. ابنزیاد با زبانی طعنهآمیز، خطاب به حضرت زینب سلاماللهعلیها گفت: دیدی خدا با برادر و خاندانت چه کرد؟!
حضرت زینب سلاماللهعلیها فرمود: «ما رأیتُ الا جمیلاً؛ جز زیبایی چیز دیگری ندیدم».
در نگاه ظاهری به حادثهی کربلا، مناظرِ زیبا و جمیلی به چشم نمیآید. در یک سو هزاران نفر، انسانهای ظالم و گنهکار صف کشیدهاند که لبها و جگرهایشان تشنهی خون انسان و انسانیت است و در سوی دیگر کمتر از صد مردِ خدا و تعدادی زن و کودکِ مضطرب و نگران در خیمهها، با لبانی تشنه به آب و جگرهایی سوخته...
به راستی زینب سلاماللهعلیها چه دید که فرمود: جز زیبایی چیزی ندیدم!!! استاد عقایدمان همیشه میگفت: برای آنکه چیزی را بهتر بشناسید، از راه نقطهی مخالف و مقابلش بشناسید؛ همان جملهی معروف «تُعرفُ الأشیاءُ بِأضدادِها».
کتاب زیباییها و زشتیهای کربلا، جمع اضداد است، چرا که کربلاء جمع اضداد بود. این کتاب را بخوانید تا پی به سِرِّ جملهی «ما رأیت الا جمیلا» ببرید.
*زیباییها و زشتیهای کربلا؛ به قلم سیدمحمدحسین راجی
برای من نه یک کتابِ خاص، بلکه سیرِ مطالعاتی منظومهی فکری رهبری، نقطهی عطفی بود که به طریقی محسوس، مسیر فکری و نوع نگاه من را به زندگی تغییر داد.
سیری که با طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن شروع شد. کتابی با متنی روان و بطنی بیکران. کتابی که مرا مصممتر کرد برای ادامهی راه. نیمههای راه رسیدم به یکی از دغدغههای مهم رهبری؛ دغدغههای فرهنگی.
آقا میگوید: «این از آن دغدغههاییست که آدمی به خاطر آن، گاهی ممکن است نصف شب هم از خواب بیدار شود و به درگاهِ پرودرگار تضرّع کند».
آقا میگوید: «من دغدغهی سیاست را ندارم. وضع ما در میدان سیاست بسیار خوب است، ما در موضع فعالیتیم و دشمن در موضع انفعال».
آقا میگوید: «در باب اقتصاد، با اینکه غم طبقات ضعیف جامعه را در دل دارم، اما نسبت به آینده امیدوارم».
امّا...!!! امّا؛ آقا میگوید: «احساس نگرانی عمیق در باب فرهنگ دارم».
آقا میگوید: «دشمن ما بعد از سلب امید از ابزارهای نظامی، سیاسی و اقتصادی به ابزارهای فرهنگی پناه آورده است».
چقدر تامل برانگیز!!! امروزِ خودمان را که میبینم، بیشتر از پیش به این اندیشهی عمیقِ رهبری پی میبرم که در چه کارزار سختی قرار داریم. اینکه در هر بحران و حادثهای، دشمن نهایت تلاشش را میکند برای ضربه زدن. امروزِ خودمان را که میبینم، بیشتر از پیش، به ضرورت جهاد تبیین پی میبرم، چرا که آقا دغدغهی فرهنگ را دارند.
فرهنگ یعنی: ذهنیتهای حاکم بر وجود انسان که هدایتگر رفتارهای اوست و به گفتهی رهبری آن عالِم است که میتواند محتوای ذهن انسانی را تبدیل به چیزی کند که از این جسم و از این سختافزارِ موجودِ بشری، یک انسان متعالی، پیشرو و فعال بسازد؛ چرا که «مِدادُ العُلَماءِ اَفضَلُ مِن دِماءِ الشُّهداءِ».
کتاب دغدغههای فرهنگی، کتاب تورق، مزهمزه کردن و سَرسَری رد شدن نیست. دائما مجبوری لابلای کوچهپسکوچههایش بایستی، نفسی عمیق بکشی، گاهی برگردی و به پشتت سرت نگاه کنی و بعد با عزمی استوارتر ادامه دهی...
عذر تقصیر، بابت اطالهی کلام... اگر این کتاب را خواندهاید، که فبها! اگر هم نخوندهاید که فرصت را مغتنم شمرید و خواندنش را از دست ندهید.
نمیدانم چرا در دوران تحصیلم بیعلاقگی شدیدی به درس تاریخ داشتم. اسم تاریخ که میآمد، چهار ستون بدنم به لرزه میافتاد. آن دوران، با نمرههای درخشانم در درس تاریخ گذشت تا اینکه کمی عاقلتر شدم و فهمیدم تاریخ آنقدرها هم خوفناک نیست. وقتی به عمق آن پی ببری و دوستانه به سمتش بروی، بسی شیرین و گواراست.
برایم عجیب بود وقتی مقام معظم رهبری میفرمودند: «من از اینکه جوانان تاریخ را مطالعه نمیکنند، رنج میبرم...». اینکه چقدر مطالعه تاریخ و کسب بصیرت تاریخی برای یک جوان انقلابی و اصلا همه ما که ادعای انقلابیگری داریم، مهم است.
برایم عجیب بود وقتی که مریم یک فوقتخصص مهاجرت کرده از ایران، پس از مطالعه تاریخ اعتراف کرد که رهبری ایران مقتدرترین و بیاشتباهترین رهبر تاریخ این مملکت است.
مگر در صفحات تاریخ چه گذشته است؟! حتما همهی شما شنیدهاید که لقلقهی زبان خیلیها شده است که خوشا دوران شاه! زمان شاه خوب بود! اصلا چرا انقلاب کردیم؟! به نحوی اعلام نارضایتی از وضع موجود!
گفتم که کمی عاقلتر شدم و علاقمند به مطالعهی تاریخ! لابلای صفحات تاریخ رسیدم به این جمله که همهجا بگویید: عروس خاورمیانه، بحرین است، نه بیروت!!! مگر میشود؟! بیروت با آن همه زیبایی بعد بحرین بشود عروس خاورمیانه؟! اما واقعیت آن است، که این جمله یک طنز تلخ سیاسی بود.
بحرین پیش از ظهور اسلام، جزو قلمرو ایران و یکی از استانهای ایران شناخته میشد. اما نابخردی حاکمان وقت قاجار و به دنبال آن پهلوی، آنهم بخاطر سلطه و نفوذ انگلیسیها باعث شد تا ایران، بحرین را از دست بدهد. جداسازی و استقلال بحرین از ایران در زمان محمدرضا شاه پهلوی به طور رسمی انجام و در شورای امنیتی سازمان ملل مورد تایید قرار گرفت.
انگلیسیها به دنبال نفوذ بیشتر در منطقه بودند و با این نفوذ و خیانت بزرگ، ایران، غرور ملی و مزایای اقتصادی و راهبردی که در بحرین داشت را از دست داد! امیرعباس هویدا، نخستوزیر وقت در توجیه این امر گفت: «به هیچکس مربوط نیست. بحرین دختر خودمان بود. به هر کس که میخواستیم شوهرش دادیم»!
بله بحرین، عروس خاورمیانه شد! حکومت پهلوی ملعون با امضای توافقنامهای اعلام داشت که ایران این جزایر را «اشغال» کرده بود. این لفظ مدعایی شد برای سران عرب در بازپسگیری حق خودشان و همین خیانتهای پهلوی سبب شد تا در برههای از زمان، سران عرب به خودشان اجازه بدهند که به دنبال حذف نام خلیجفارس از نقشهها و ثبت نام خلیجعربی باشند.
ما به عنوان فرزندان این انقلاب باید تاریخ را بخوانیم و برای مردم حقایق تاریخی را تبیین کنیم. از اقتدارمان پس از انقلاب اسلامی بگوییم تا دیگر کسی به خودش اجازه ندهد که بگوید: زمان شاه خوب بود و انقلاب 57 اشتباه بود...
مسلما برای هر انتخابی معیارهایی مدنظر است. انتخاب و خرید کتاب هم از این امر مستثنی نیست. دروغ چرا!!! راستش را بخواهید افزون بر محتوا و قلمِ فاخر، رنگ و طرح کتابها برایم خیلی مهم است. به کتابخانهام زیبایی دو چندانی میبخشد.
بگذریم!!! یکسال پیش بود که نام این کتابِ دلربا، بر سر زبانها افتاد. از زیباییِ ظاهرش که بگذریم، نقلِ محتوایِ متفاوت و جذابش، دلمان را آب کرده بود تا اینکه امروز با وصالش، بیقراریمان خاتمه یافت.
و اما حکایتِ حیدر، حکایتِ عاشقانههای مولا علیعلیهالسلام و حضرت زهراسلامالله علیهاست. اینجا خود آقا راوی نُه سال زندگی مشترکشان هستند، با زبانی شیوا، روان و جذاب...
خواندن این کتاب خالی از لطف نیست.
جناب عبدالعظیم مرد بسیار بزرگی است. مردم مقامات علمی این بزرگوار را نمیدانند. تجلیل از جناب عبدالعظیم، تجلیل از علم و جهاد و زهد و تقواست.
ایشان صائم النّهار و قائمالّلیل بوده است. در حالات ایشان نوشتهاند: در مدتی که ایشان در ری زندگی میکرد، همهی روزها را روزه میگرفت و همهی شبها را مشغول عبادت بود. اینها حقّاً و انصافاً چیزهای خیلی مهمّی است. در فضیلت ایشان روایات معروفی وارد شده است.
حضرت هادی علیهالسّلام به یکی از اهالی ری که از زیارت امام حسین علیهالسلام میآمد، فرمود: «اگر میرفتی عبدالعظیم را زیارت میکردی، ثوابی را که از زیارت امام حسین نصیبت شده است به تو میدادند.»
ما در جوار جناب عبدالعظیم زندگی میکنیم، شوق کربلا هم داریم؛ امّا کمتر توفیق پیدا میکنیم به زیارت این بزرگوار برویم. این یک روایت، که مقام معنوی حضرت عبدالعظیم را نشان میدهد.
آن روز، امام هادی علیهالسّلام میخواستند این مشعل در این نقطه از ایران بدرخشد. بیخود تعریف نمیکردند. میخواستند دلهای آحاد ملّتِ مسلمان را در این نقطهی عالم به وسیلهی نور این مشعل که از انوار اهلبیت علیهمالسّلام است و آن روز از دنیا هم رفته بود و دیگر خطری او را تهدید نمیکرد، روشن کنند.*
* ۱۳۸۲/۳/۵ _ مقام معظم رهبری