« ماجراهای اتوبوس خط ۲۱مسابقه‌ی موشکی »

 

دیروز تو مترو، همینطور که به ازدحام جمعیت افزوده می‌شد و هر لحظه مثل خرماهای پرس شده و به هم چسبیده‌ی توی کارتن خرماهای صادراتی، متراکم‌تر می‌شدیم و صدای صلوات‌ها از پس هم بلندتر می‌شدند که برای سلامتیِ امام زمانمون صلوات، برای سلامتیِ خیلِ عظیم راهپیمایان 22 بهمن صلوات، سومی را بلندتر بفرست برای اینکه قطار، جونِ حرکت داشته باشه؛ اخمهایش را بیشتر توی هم می‌کشید و به دوستش می‌گفت: «تقصیر تو شد؛ گفتی امروز مترو مجانیِ بیا با مترو بریم. اومدیم قاطی این ساندیسیا.» 

قطار رسید به ایستگاه امام حسین و نشد توی اون شلوغی بهش بگم: اون ساندیسی که به ما میدن با ساندیسی که اونوریا به شما میدن خیلی فرق داره! ساندیسِ ما طعمِ بهشت میده، که تا عمر داریم تو سرما و گرما یا به قولی حتی اگه از آسمون گلوله بباره واسه‌ی این ساندیسم که شده برای دفاع از اعتقادات و ارزشهامون از خونه می‌زنیم بیرون.

 

پ. ن 1: ما امسالم رفتیم تا نِیِ ساندیسمونو بکنیم تو چشمِ... 😂 ✌ 🥤

پ. ن 2: جایی ساندیس نمی‌دادند، خودمون خریدیم

   یکشنبه 22 بهمن 1402


فرم در حال بارگذاری ...

 
مداحی های محرم