عقربه‌های ساعت دیواری روی یازده و سی دقیقه جامانده بود. اعظم خانم با نوک انگشتانش، شیشه‌ی ساعت را لمس کرد: «همین ساعت... دقیقاً همین موقع بود که رفت و من نفهمیدم که آخرین دیدارمان است. در تاریکی شب، فقط سایه‌اش روی دیوار مانده بود؛ سایه‌ای که داشت… بیشتر »
   جمعه 27 تیر 1404نظر دهید »
    امشب، آخرین شبِ مهمانی من در حرم امام رضا علیه‌السلام است. ساعت از نیمه‌ی شب گذشته است. هوای رواق امام، پُر از بوی عطر و دعاست. ذکرشمارم را به دست گرفته‌ام. لب‌هایم زمزمه می‌کند. نفس‌هایم از پس هر ذکر، گرم‌تر از قبل می‌شود.   ناگهان ولوله‌ شد. سکوت… بیشتر »
   جمعه 20 تیر 1404نظر دهید »
    این تصویر، یک عکس یادگاری معمولی نیست؛ اینجا هر چهره، روایتی دارد. روایتی از مادرانی که در دلِ روضه‌ها با اشک چشم، شیرِ مقاومت به کام فرزندانشان ریختند. شیری که در رگ‌های این نسل، زمزمه‌ی «یا حسین» و شعار «مرگ بر اسراییل و مرگ بر آمریکا» را جاری… بیشتر »
   سه شنبه 17 تیر 1404نظر دهید »
    آتش‌بس این روزها، مثل نفسِ عمیقِ قبل از غواصی، فرصتی جهت آماده شدن برای عمق‌های ناشناخته‌ی پیش رو است. دوازده روز در هوای پیروزی‌هایمان نفس کشیدیم. از رقص موشک‌ها در آسمان لذت بردیم و غرور و اقتدار را در رگ‌هایمان تزریق کردیم. اما، در میان بی‌خبری… بیشتر »
   پنجشنبه 12 تیر 1404نظر دهید »
    تازه داشتم در کلاسِ پیلاتس به مرحله‌ای می‌رسیدم که همزمان با حرکتِ «قایق»، دم و بازدمم را تنظیم کنم که شیپورِ جنگ نواخته شد. فردای روزِ تجاوز اسقاطیل در حالی که روی زیرانداز گُل‌گُلی‌ام توی باشگاه دراز کشیده بودم و حرکت «مرده درازکش» را انجام… بیشتر »
   دوشنبه 9 تیر 1404نظر دهید »

1 2