«باب دوم» 

شده از خودتان بپرسید که چرا بعد از گذشت ۱۴۰۰ سال هنوز برای امام حسین گریه می‌کنیم و به سر و سینه می‌زنیم؟! ۱۴۰۰ سال پیش یک ماجرایی اتفاق افتاد و تمام شد؛ چرا دست برنمی‌داریم؟! این موضوع در طول تاریخ بشری بی‌سابقه است!

ممکن است بگویید این مصیبت خیلی بزرگ بوده، بطوری‌که هیچ کجای عالم مثل آن رخ نداده است.  البته از یک وجه این سخن درست است. شهید مطهری‌‌رحمة‌الله‌علیه در کتاب "حماسه حسینی" می‌فرماید: "من شمردم در واقعه کربلا بیست و یک نوع فاجعه انسانی رخ داده است."

در صفحات گذشته‌ی تاریخ، فجایع و حوادثی به حَسَبِ ظاهر بزرگتر و فجیع‌تر از واقعه کربلا اتفاق افتاده، اما پس از مدتی زمینه‌های احساسی در آن‌ها کمرنگ شده است. بطور مثال جنگ جهانی دوم که شش سال به طول انجامید. برآورد کشته‌شدگان جنگ جهانی دوم، میان ۷۰ تا ۸۵ میلیون نفر است که آن را به مرگ‌آورترین نبرد در تاریخ حیات بشری تبدیل می‌کند. اکنون حدود هفتاد سال از جنگ جهانی دوم گذشته است. چرا هیچکس یادش نیست؟! چرا برای آن‌ها گریه نمی‌کنند؟!

یا واقعه هیروشیما که در فاصله سه روز قریب به ۲۰۰ و بیست هزار نفر در اثر بمباران اتمی آمریکا سوختند و جان باختند. حدود هفتاد سال از این واقعه می‌گذرد. فکر می‌کنید ژاپن به یاد این واقعه چه می‌کند؟! نهایت ابراز احساساتشان یک دقیقه سکوت و یا نواختن ناقوس صلح در سالگرد این واقعه است.

اما؛ در کربلا چه شد که نه یک روز، نه ده ماه، نه صد سال، بلکه ۱۴۰۰ سال است که میلیون‌ها انسان، نه یک جا بلکه همه جای کره‌ زمین ابراز احساسات می‌کنند و اشک ماتم می‌ریزند. چرا دست برنمی‌داریم؟! چرا تمامش نمی‌کنیم؟!

 

ادامہ دارد...  باب سوم

 برای مطالعه همه باب‌های این مطلب روی کلید واژه «حب‌الحسین» کلیک بفرمایید.

 

 

با اندکی اقتباس از سایت اهل‌بیت‌علیهم‌السلام

 


موضوعات: حب الحسین
   دوشنبه 3 شهریور 13996 نظر »

«​باب اول»

دیدین وقتی آدم یک عزیزی را از دست میده چقدر این اشک و گریه آرومش می‌کنه!

 

 

یکی از اتفاقاتی که برای همه ما رخ می‌دهد و تعارف‌بردار هم نیست، سوگ از دست دادن عزیزانمان است. حالا یک سوال! هنگامی‌که ما یکی از عزیزانمان را از دست می‌دهیم، چقدر برایش گریه می‌کنیم؟!

فرض می‌کنیم یک شخصی عزیزش را از دست داده است؛ مثلا بازیگرها. روز اول، طرف، "درب و داغون" و پریشان است. فریاد می‌کشد. نعره می‌زند. برایش مهم نیست که لباسش چگونه است. شُل و وارفته راه می‌رود. گاهاً زیر بغل‌هایش را می‌گیرند تا بتواند، راه برود... این حالات طبیعی‌ست. اینقدر این حادثه برایش دردناک است که  تابِ تحمل ندارد. روز چهلم همین آقا یا خانم، کمی آرام‌تر است. جیغ و داد راه‌نمی‌اندازد. وضع ظاهریش مرتب‌تر است. حتی عینک دودی هم می‌زند... توی سالگرد طرف خیلی لطف کند و زحمت بکشد، یک فاتحه موتوری می‌فرستد...

چرا این‌‌چنین می‌شود؟! مگر ما سنگدلیم؟! نه! ذات ما آدم‌ها اینگونه است که فراموش‌کاریم. به قول عامه‌ی مردم که می‌گویند: "خاک مرده سرد است و زود فراموش می‌کنیم". ما نمی‌توانیم کسی را سرزنش کنیم که تو سنگدلی! خداوند ما انسان‌ها را فراموش‌کار آفریده است. "انسان" از ریشه "نسیان"، به معنای فراموشی‌ست. اگر قرار بر این بود که من و شما همه چیز به یادمان می‌ماند، دِق می‌کردیم، می‌مردیم... حالا یک نفر خیلی آدم‌حسابی باشد، پنج سال، ده سال، سالگرد بگیرد. خیلی کم پیدا می‌‌شود که کسی مثلا بگوید: "ما می‌خواهیم بیستمین مراسم سالگرد را بگیریم".

حال سوال این است، که چرا بعد از هزار و چهارصد سال همچنان برای واقعه عاشورا گریه می‌کنیم؟!

 

ادامه دارد...  باب دوم

 برای مطالعه همه باب‌های این مطلب روی کلیدواژه «حب‌الحسین» کلیک بفرمایید.

 


موضوعات: حب الحسین
   یکشنبه 2 شهریور 13996 نظر »

 

سوالی ساده دارم از حضورت! 

من آیا زنده‌ام وقت ظهورت؟! 

اگر که آمدی من رفته بودم، 

اسیر سال و ماه و هفته بودم، 

دعایم کن دوباره جان بگیرم، 

بیایم در رکاب تو بمیرم

 

 

اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی شَاهِراً سَیْفِی مُجَرِّداً قَنَاتِی مُلَبِّیاً دَعْوَهَ الدَّاعِی فِی الْحَاضِرِ وَ الْبَادِی


موضوعات: منتظران ظهور
   چهارشنبه 29 مرداد 13991 نظر »

 

 

انصاف نیست کہ دنیا آنقدر کوچک باشد کہ آدم‌هاے تکراری را

روزے هزار بار ببینے

و

آنقدر بزرگ باشد کہ نتوانے آن‌کس را کہ دلت مے‌خواهد

حتے یکبار ببینے 


موضوعات: منتظران ظهور
   جمعه 4 بهمن 13986 نظر »

 

 

راستش را بخواهید امروز غبطه خوردم به حال هم‌جوارانتان. خدا می‌داند، چقدر دلم می‌خواست که من هم یکی از اقتداکنندگان به حضرت عشق باشم.

باز هم از پشت قاب جادویی تلویزیون نظاره‌‌گرتان بودم. گاهی خاطرات اولین دیدارِ با شما در ذهنم تداعی می‌شد و چشمانم بارانی. روزی که دلم نمی‌خواست هیچگاه تمام شود؛ اما به سرعت نور گذشت و من هنوز محو تماشایتان، محو کلمه‌به‌کلمه حرفهایتان، محو اقتدار و عظمتتان و محو نورانیتِ وجودتان بودم. 

امروز هم محو اقتدار و عظمتتان شدم و به خودم بالیدم که یک ایرانی‌ام و مقتدایی چون شما دارم. آن‌گاه که از حضرت موسی‌علیه‌السلام و رسالتش گفتید به وضوح دیدیم که چگونه موسی‌گونه به پا خواستید برای هدایت از "ظلمات إلی النور".

آن‌گاه که از "یوم‌الله" گفتید به وضوح دیدیم که امروز هم یوم‌اللهی دیگر بود که محبّانتان اینگونه به پا خواستند و برای بیعت و میثاقی دوباره به سوی شما شتافتند، تا بگویند: "ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند".

امروز نه تنها من، بلکه همه جهان، خیره شدند به صلابت و اقتدارتان که چگونه با "سلاح زبان"، دشمنان این مرز و بوم را در هم کوبیدید.

امروز به خودم بالیدم که رهبرم، مقتدایم سیدعلی‌ست.

 

   جمعه 27 دی 13984 نظر »

1 ... 15 16 17 ...18 ... 20 ...22 ...23 24 25 ... 52