توالیِ اتفاقات دیروز صبح و سوال «عرصه‌ی مسابقه و پیشی گرفتن کدام است؟!»، همان‌وقت من را به فکر واداشت. وقتی که سر صبح، ماشین به یکی از داوطلبین زد و از رسیدن به آزمون جاماند و داوطلب پشت سرم توی صف گفت: «یکی از رقیبهامون کم شد!»، همین‌طور وقتی‌که یکی از دوستان سر جلسه‌ی آزمون با کنایه گفت: «تو چقدر حریصی! بس نیست؟! دوباره اومدی امتحان بدی؟! این امتحانو بزار برا ما!»؛ حواسمان نبود که «این دنیا عرصه‌ی پیشی گرفتن و سبقت به سمت غفران الهی‌‌‌ست» و چه خوب است که هدف همه‌ی سبقت‌ها و پیشی‌گرفتن‌های دنیاییمان، مغفرت الهی باشد. 

«و سارعوا الی مغفرة من ربکم و جنة عرضها السماوات و الارض اعدت للمتقین» 

 

   جمعه 13 مرداد 1402نظر دهید »

نمی‌دونم آخرش چی می‌شه، اما ته دلم خیلی امیدوارم. امید به اینکه مثل همیشه هوامو داری و صدامو می‌‌شنوی و اجابتم می‌کنی، چرا که با تمام وجودم به آیه «و اذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی لعلهم یرشدون»؛ ایمان دارم.

   دوشنبه 9 مرداد 1402نظر دهید »

رزق امروز من و شما باشد مطالعه‌ی این صفحات از کتاب همرزمان حسین‌علیه‌السلام. برخی به اشتباه بر این باورند که امام حسن‌علیه‌السلام با معاویه آشتی کرد. در واقع امام حسن‌علیه‌السلام با توجه به جوّ زمانه‌اش، تاکتیک مبارزات خویش را از جنگ سخت به جنگ نرم تغییر داده و با تربیت انسان‌هایی مبارز در پیشبرد اهداف حکومت اسلامی نقش بی‌بدیلی ایفا کردند. انسان‌هایی که در مقابل معاویه بلند شدند، جنگیدند و به شهادت رسیدند. به تعبیر مقام معظم رهبری امام حسن‌علیه‌السلام مثل سرداری تک‌تک سربازان خود را فرا می‌خواند و مسئولیت هر کدام را به آن‌ها محوّل می‌کرد. و در آخر مسئولیت بزرگ‌تر را به حسین‌بن‌علی داد و فرمود: «لا یوم کیومک یا ابا عبدالله!»؛ مسئولیت تو از همه سنگین‌تر است و کار بزرگ و کار آخر را تو باید انجام دهی. از این‌رو شیخ آل‌یاسین امام حسن‌علیه‌السلام را قهرمان اول کربلا می‌داند و امام حسین‌علیه‌السلام را قهرمان دوم. امام حسن‌علیه‌السلام بود که صحنه‌ی کربلا را درست کرد.

 

 

   جمعه 6 مرداد 1402نظر دهید »

اگر برای مسئله فرزندآوری فکری نکنیم، پانزده سال دیگر، بیست سال دیگر، دیر خواهد بود...

 


موضوعات: عکس نوشته
   پنجشنبه 5 مرداد 1402نظر دهید »

اصرار پشت اصرار که مامان بعد از مراسم مسجد خودمان به هیأت جوانان مسجد امام حسن بیا. مداح‌های معروف را دعوت می‌کنند. سینه‌زنی‌هایشان هم خیلی شور دارد. برای اینکه دلش را نشکنم، راهی شدم. وارد هیأت که شدم سراغِ کلمنِ آبی رنگ بزرگی که ورودی هیأت بود، رفتم. دختری لیوان‌های یک‌بار مصرف را پر از آب می‌کرد و آماده روی میز می‌چید. به شانه‌اش زدم و لیوانی آب خواستم. همین‌که برگشت خودش را توی بغلم انداخت و گفت: «وای خانم شما کجا و اینجا کجا؟!» از شاگردان مدرسه بود. مشغول خوش و بش شدیم. یکی از خادمان هیأت جلو آمد و گفت: «خانم معلمِ فاطمه خوش آمدید، ساقیِ مجلس عزای امشب ما می‌شوید؟». چرا نپذیرم؟! میهمانی که توفیق خادمی روزی‌اش شده است. یاد نیت هر شبم افتادم. هر شب به نیت اینکه خدمتی به عزاداران امام حسین علیه‌السلام بکنم راهی مسجدمان می‌شدم. پارچ پلاستیکی صورتی را پر از آب کردم. لیوان‌های یکبار مصرف را به دست گرفتم. روضه‌خوان شروع به روضه‌خوانی کرد. شب هفتم محرم و شب توسل به شش‌ماهه ارباب است... روضه‌خوان از «تلذّی علی‌اصغر» و «فذبح الطفل من الاذن الی الاذن» می‌‌گفت و من لیوانِ آب تگریِ به دست عزاداران می‌دادم. مگر سهم یک طفل شش ماهه از آب فرات چقدر می‌شد که از این هم مضایقه کردند؟!

 

   سه شنبه 3 مرداد 1402نظر دهید »

1 2 ...3 ... 5 ...7 ...8 9 10 11 12 ... 47