تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوشِ من!*

آنطوری عقل و هوشم را برد، که بی‌اختیار غرق تماشایش شدم. همهمه‌هایی از انعکاسِ صدایِ بچگی‌هایم می‌شنیدم. وقتی با خواهر و برادرم روبرویش می‌نشستیم و نوبتی صدای "آآآآآآآآآ..." درمی‌آوردیم و با تمام وجود به انعکاسِ صدایمان می‌خندیدیم. ـ حتما، خیلی از شما این تجربه را داشته‌اید_ آنقدر کله‌اش را اینطرف و آنطرف می‌کردیم، که یک روز گردن فلک زده‌اش شکست و آویزان شد.

به هوای آنروزها پنکه را روشن کردم. صورتم را نزدیک پره‌هایش بردم. به آرامی گفتم: "آآآآآ..." تا شاید صدای آنروزها را بشنونم. صدای ناآشنایی به گوشم خورد؛ «حج خانوم مِگِه بِچِه شُدی! وَخی عقب تا یوختِه باد بیاد. می‌خوام دو رکعت نماز بوخونم!».

 

نشانی این مطلب در وبلاگ یادداشت‌های چند خانم طلبه

 

* صائب تبریزی

   جمعه 11 مرداد 139821 نظر »

 

نوایِ منتظران تا روز ظهور ...

او می‌آید.

 

 

چقدر زیباست 

به یادِ تو بودن

هر ساعت

هر لحظه...

اللهم عجل لولیک الفرج

 


موضوعات: کافه کتاب
   پنجشنبه 10 مرداد 13984 نظر »

 

از فرطِ گرما آبی به سر و صورتش زد. دهانش را زیر شیر آب گرفت و «قُلپ‌قُلپ» آب نوشید. برخاست و چند قدمی دور شد. زیر سایه‌ی دیوار نشست تا کمی خنک شود. شیر آب را محکم نبسته بود. آب «چِک‌چِک» می‌ریخت ...

 

 

گفتم اسراف است بروم شیر آب را محکم کنم. لبه‌ی حوض نشستم. ناگاه زنبوری «وِزوِز‌کُنان» آمد و دهانش را زیر شیر آب گرفت. گویا عطشش فراوان بود! شیر آب را نبستم. با خودم گفتم: «شاید بقیه‌ی زنبورها هم تشنه باشند!»

 

 

به این فکر کردید اگر روزی آب تمام شود چه باید کرد؟ من شیر آب را نبستم؛ اما شماها، بله شماها! اگر شیر آب منزلتان چکه می‌کند بی‌درنگ برخیزید و شیر آب را محکم ببندید!

 

در مصرف آب صرفه‌جویی کنیم!

 

   سه شنبه 8 مرداد 13988 نظر »

 

صدیقه‌ی طاهره سلام‌الله‌علیها

روشنیِ مهتاب، مهربان‌ترین مــادر

 

 


موضوعات: کافه کتاب
   یکشنبه 6 مرداد 139822 نظر »

 

علے مرواریدِ ولایت؛

علے اسوه‌ی مهر،

مظهـــرِ حقّ!

 


موضوعات: کافه کتاب
   شنبه 5 مرداد 13988 نظر »

1 ... 20 21 22 ...23 ... 25 ...27 ...28 29 30 ... 52