« طعمِ گسِ خرمالو | بدهکارم! » |
به قول یکی از اساتیدم، این روزهایِ سردِ پاییزی که در تعطیلات اجباری به سر میبریم، اگر برای هیچ چیز خوب نباشد برای درس خواندن و مباحثه کردن بسیار خوب است. البته به شرطی که درس خواندنمان بیاید، که اغلب نمیآید!
اما به نظر من آنچه در این روزهای سرد و بارانیِ پاییزی خیلی خیلی میچسبد، نشستن پای بخاری و نوشیدن یک فنجان چای داغ همراه با خواندن یک کتابِ دلبرِ غیرِ درسی است. پیش خودتان فکر نکنید من از آن دست شاگردانِ ناخلفِ درسنخوانم! نخیرررر! هر چیزی به وقتش؛ به قول قدیمیها ”آسیاب به نوبت“.
جانم برایتان بگوید از این کتابِ دلبری که میخوانم، آنچنان غرق در نگارش زیبایش شدهام که گاه نیازمند غریق نجاتم! تا خودتان نخوانید عمق حرفهای مرا درک نخواهید کرد.
«پریدخت» اولین اثر رسمیِ نثرِ ”حامد عسگری“، روایتِ عاشقانههای سید محمود و پریدخت است و بس خواندنی. سید محمود برای درس طبابت راهی پاریس میشود و پریدخت، چشم انتظارِ معشوقهاش در تهران. کلمه به کلمه این کتاب نامههایی است که بین این دو نفر در غم فراق و دوری رد و بدل میشود.
کلام آخر از زبان نویسنده: «عاشقی فَقرهای است که این روزها یا یادمان رفته و یا از روی نسخه فرنگیاش تقلید میکنیم... دلتان گرمِ عشق.»
فرم در حال بارگذاری ...