« ثانیــه هایی کــه مجازی از ما می دزدد | یادم باشــد و یادمان باشــد ... » |
امتحان آخر هم تمام شد. نمیدانم که خوشحال باشم یا ناراحت؛ امّا، ناراحت!
باید خداحافظی کنم! از خانه دوست، از آن جادهی خاکی که چقدر توی این یکسال غُر و لُند کردم؛ «آخه اینم شد جاده!!!»
از حیاطی که مرا یاد حیاط خانه پدربزرگ میانداخت. از گل نرگسی که فصل زمستان، عطر دلانگیزش پُر میکرد هوای دلم را.
از جمع ساده و صمیمی دوستانهمان زنگهای تفریح، روی اِیوان. از فَواطِم، از حدیث، از اُستادهای دوست داشتنیام.
از درخت کُناری که کِنار امامزاده بود، از ساحل دریا، از بارانهایی که سیلاب میشد و راه مدرسه را میبست، از گرمای داغ و سوزان این روزهایش، از...
امروز تمام خاطرات این یکسال را مرور کردم. خوب و بد، تلخ و شیرین... به امید خدا فردا عازمیم به سرایی دیگر. چقدر دل کَندن سخت است.
خـدایا لحظه موعود، وعده شیرین «فَمَن یَمُت یَرَنی»* را لایق چشمان پر از گناه من قرار بده!
ـــــــــــــــــــــــ
*حدیث معروف امیرالمومنینعلیهالسلام به حارثبنهمدان که فرمودند: «يَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ يَمُتْ يَرَنِي...»؛ ای حارث؛ هر کس که بمیرد چه دوست من باشد و چه دشمن، مرا در مواطن چندگانه خواهد دید. هنگام مرگ، نزد صراط، کنار حوض و هنگام تقسیم کردن بهشت و دوزخ» (بحار الأنوار (ط - بيروت)؛ ج6؛ ص180)
فرم در حال بارگذاری ...