دو کشتےِ نجات:

اباعبدالله‌الحسین‌‌ علیہ‌السلام شهیدِ اشک

آخــرین منجے

 

 

قصه‌ی سوارشدگان بر کشتیِ نجات، قصه‌ای دیرینه و آشناست. آنگاه که طوفان، صاعقه و سیل از هر سو، همه جا را فراگرفت و تنها وسیله‌ی نجات، کشتی نوح بود؛ آنهم برای مؤمنان! نه برای کافران که آنان غرق‌شدگان بودند!

و این قصه همچنان ادامه دارد. این ندای وحی است: «قال ارکبوا فیها بسم الله مجراها و مرساها إن ربی لغفور رحیم». خدایی که بواسطه‌ی رحمتش کشتی نجات را به سکان‌داری اهل بیت در اختیار ما گذاشته است تا در این دریای متلاطم از انواع بلاهای مادی، معنوی، هراسها، ورطه‌ها و گردابها با تمسک به آن راه نجات را بیابیم و به آن نقطه‌ی امن و سلامت برسیم.

امام حسین‌علیه‌السلام که با خط سرخ شهادتش «سفینة النجاة» شد برای بیداری و آگاهی مردم؛ و در امتدادش منتظریم برای قیام سبز مهدوی با ظهور آخرین منجی! پس حواسمان به کشتی نجاتمان باشد. نکند که خلاف آن شنا کنیم و ندای منجیمان را نشنویم!

 


موضوعات: کافه کتاب
   شنبه 5 مرداد 139812 نظر »

 

نگاهے بہ گذشتہ‌های دور ...

شاهدانِ خاموش! بیعت غدیر چرا شکستہ شد؟

 

 

کلیدواژه ها: غدیرخم, هایکوکتاب

موضوعات: کافه کتاب
   پنجشنبه 3 مرداد 139818 نظر »

 

درویش علے! فرمانده‌ی من!

پرواز با پاراموتور را دوست دارم.

 

 

+یهویی؛ وسط اسباب‌کشی! :))

 


موضوعات: کافه کتاب
   دوشنبه 31 تیر 139810 نظر »

 

بهترین آرزوهاے زندگے:

دیـــدارِ یارِ غایب، در سایہ‌سار آفتاب یڪ ڪاروان آهو!

 

 

 

کلیدواژه ها: هایکوکتاب

موضوعات: کافه کتاب
   شنبه 29 تیر 139810 نظر »

 

ساختن هایکو کتاب برای من همانند ساختن یک پازل بود. پازلی که باید تکه‌هایش را درست کنار هم بچینی تا کامل شود.

کتابها را زیر و رو می‌کردم تا هایکوی دلخواهم را بسازم؛ اما جور در نمی‌آمد! با خودم می‌گفتم: اگر نویسنده یک ”از“، ”است“، ”را“ یا چیز دیگری به عنوان کتابش افزوده بود، هایکوی من هم درست از آب در می‌آمد؛ اما اینها فقط اگر بود و من باید تمام هنر خودم را بکار می‌بستم تا هایکوی معناداری بسازم؛ بماند که بعضی از هایکوهای دست‌ساز من، عجیب خنده‌دار می‌شدند و مرا به خنده وا می‌داشتند!!!

در این بین هر از گاهی تکه‌هایی پیدا می‌شدند که وصله‌ی ناجور بودند و هیچ رقم با عناوین دیگر کنار نمی‌آمدند و باید از دورِ پازل سه تایی من خارج می‌شدند. البته که نویسنده از انتخاب این وصله‌ها برای عنوان کتابش قصد و قرضی داشته است!!! 

مشغول سر و کله زدن با این وصله‌های ناجور بودم که گذر جان پیام داد: «یار! ببین این عکس واسه هایکو خوبه؟!»؛ خودمانیم؛ عجب هایکویی بود! «خرمگس، تو را عشق است!»

با دیدنش اگر که بگویم از خنده روده‌بُر‌ شدم، دروغ نگفته‌ام! گفتمش: یکی از تکه‌های هایکویت به کار من می‌آید و با وصله‌ی ناجوری که من دارم، خوب جفت و جورند! «خرمگسِ» تو، با «قورباغه را قورت بده»ی من! بالاخره این وصله‌ی ناجور به کار آمد!  

«خرمگس؛ تو را عشق است! قورباغه را قورت بده!» هایکو کتابی طنزانه حاصل یک تعامل دوستانه!! 

 ـــــ

برداشت از این هایکوکتاب آزاد! :))

 

 

   شنبه 22 تیر 139828 نظر »

1 ... 21 22 23 ...24 ... 26 ...28 ...29 30 31 ... 52