از فرطِ گرما آبی به سر و صورتش زد. دهانش را زیر شیر آب گرفت و «قُلپ‌قُلپ» آب نوشید. برخاست و چند قدمی دور شد. زیر سایه‌ی دیوار نشست تا کمی خنک شود. شیر آب را محکم نبسته بود. آب «چِک‌چِک» می‌ریخت …     گفتم اسراف است بروم شیر آب را محکم کنم.… بیشتر »
   سه شنبه 8 مرداد 13988 نظر »