« او میآید | مهربانترین مــادر » |
از فرطِ گرما آبی به سر و صورتش زد. دهانش را زیر شیر آب گرفت و «قُلپقُلپ» آب نوشید. برخاست و چند قدمی دور شد. زیر سایهی دیوار نشست تا کمی خنک شود. شیر آب را محکم نبسته بود. آب «چِکچِک» میریخت ...
گفتم اسراف است بروم شیر آب را محکم کنم. لبهی حوض نشستم. ناگاه زنبوری «وِزوِزکُنان» آمد و دهانش را زیر شیر آب گرفت. گویا عطشش فراوان بود! شیر آب را نبستم. با خودم گفتم: «شاید بقیهی زنبورها هم تشنه باشند!»
به این فکر کردید اگر روزی آب تمام شود چه باید کرد؟ من شیر آب را نبستم؛ اما شماها، بله شماها! اگر شیر آب منزلتان چکه میکند بیدرنگ برخیزید و شیر آب را محکم ببندید!
در مصرف آب صرفهجویی کنیم!
فرم در حال بارگذاری ...