« دغدغه‌های فرهنگیعروس خاورمیانه »

 

 

همیشه فکر می‌کردم شب قدر یعنی شب نزول قرآن. ارزش شب قدر را به نزول قرآن می‌دانستم، اما در شب قدری، حرفهایی را از استادی یاد گرفتم که همه‌ی معادلات ذهنم را به هم ریخت. سوره‌ی قدر را تفسیر می‌کرد و می‌گفت: آیا نزول قرآن، شب قدر را شب قدر کرده؟ یا اینکه شب قدر، شب قدر بوده و قرآن در آن نازل شده است؟ مثل کسی که ازدواجش را که یک کار مهمی است در یک وقت ِ با برکتی قرار می‌دهد. برکت آن وقت، به ازدواج نیست.

نزول قرآن هم یک کار مهم و بزرگ است که در شب قدر اتفاق افتاده است. «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»؛ یعنی اول شب قدر بوده و بعد قرآن در آن نازل شده است. دلیلِ بهتر آیات بعدی است که شروع می‌کند به توضیحِ چیستیِ شب قدر.

«... لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ؛  تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ: سَلامٌ هِيَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ».

«أَنْزَلْناهُ»، فعل ماضی است، یعنی نازل کردیم و تمام شد. اما در معرفی شب قدر می‌گوید: «تَنَزَّلُ»، که فعل مضارع است. یعنی هنوز نازل می‌کنیم. یک عملی در این شب هر سال تکرار می‌شود و در توضیح عظمت این شب این عمل را بیان می‌کند.

یادم هست، این حرفها بدجوری مرا گیج کرده بودند. استاد چه می‌خواست بگوید. جلسه سکوت محض بود و من یقین داشتم همه می‌خواستند بیشتر بشنوند. استاد آرام، ولی محکم ادامه داد: «الْمَلائِكَةُ» یعنی «کل ملائکه». این الف و لام که بر سر ملائکه آمده است، در زبان عربی معنای «کل» می‌دهد. «الرُّوحُ»، همان رئیسِ ملائکه است. در آن شب، همه‌ی اینها متوجه زمین‌اند و فرود می‌آیند.

چه واقعه‌ای رخ می‌دهد؟ چه شده که همه‌ی دار و دسته‌ی خدا در صحنه‌ی عالم، متوجه‌ی زمین‌اند؟! هر سال! همه! از تمام آسمان‌ها! به سوی زمین! یعنی هر خبری هست اینجاست و در عوالم بالا خبری نیست!

سوال اینجاست که اینها کجا نازل می‌شوند؟ مُنزلٌ‌علیه کیست؟ به کجا می‌آیند؟ برای پاسخ، بهتر است اول بپرسیم که اینها برای چه می‌آیند؟ «مِنْ كُلِّ أَمْرٍ»؛ یعنی چه؟ یعنی برای تصمیم‌گیری برای همه چیز. این امر، امر تکوینی است یعنی هر موجودی. از این جا باید فهمید کجا می‌آیند.

حرفها علمی بود، اما برای من، مثل یک رمان شیرین و دلکش بود که دوست داشتم زودتر آخرش را بفهمم. با این تفاوت که این بار قضیه فرق می‌کرد، قرار بود تکلیف مهمترین شبهای زندگیم را تعیین کنم. باید می‌فهمیدم کجا باید بروم و چه باید بکنم؟ منتظر بودم... استاد آرام‌آرام پیش می‌رفت و در صفحه‌ی خالی و بی‌هویت دلم سوال می‌کاشت و انگار می‌خواست همه را در یک لحظه به ثمر بنشاند.

استاد با آرامش معناداری ادامه داد: «مِنْ كُلِّ أَمْرٍ»؛ این «امر» چیست؟ «امر» دو جای دیگر در قرآن آمده است: یکی «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»¹ و دیگری «أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا».² علامه طباطبایی از اولی این را استفاده می‌کند که معنای این «امر» هر شیئی است که وجود دارد، یعنی امر تکوینی و از آن استفاده می‌کند تا بگوید که آیه‌ی «أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»، فصل امامت را بیان می‌کند. یعنی وجه تمایز ائمه را نشان می‌دهد که آنها همه‌ی موجودات عالم را هدایت تکوینی می‌کنند و در شب قدر، تکلیفِ «کل امر»، مشخص می‌شود.

کم‌کم رنگ صورت استاد عوض می‌شد، انگار موقع نتیجه‌گیری بود. نتیجه‌ای که قبل از اینکه بر زبان استاد جاری شود، داشت قلبِ خود او را می‌سوزاند. استاد ادامه داد: عزیزان! آن رئیسِ حقیقی و ذاتی عالم، آن خدایِ لایزال همه را به سراغ فرمانده زمینی و خلیفه خود می‌فرستد. همه متوجه‌ی ولی‌عصر هستند. اوست که قرار است همه تصمیماتِ مُنجز و معلقِ عالم، یعنی قضا و قدر به دستش برسد و از مجرای او جاری شود. شب قدر، شب اوست.

این چه معنایی می‌دهد؟ یعنی رفیق من! اگر تا به صبح مناجات کنی و قرآن سر بگیری، اما از او غافل باشی، بی‌راهه رفتی!!! هیچ عملی، بی‌رنگِ فریاد درونی «یا صاحب‌الزمان» فایده‌ای ندارد و بیراهه رفتن است. مردم! بدانید به چه چیز باید متمسک شوید. کدام ریسمان را باید چنگ بزنید.

سپس استاد با بیانی طعنه‌آمیز گفت: همه می‌آیند پایین؛ آن‌وقت تو می‌خواهی تنها بروی بالا؟! این ایام همه عطش دارند، اما نمی‌دانند کدام حلقه را باید بگیرند. آن حلقه‌ی گم‌شده‌ی تو «امام» است، چه بدانی، چه ندانی! عده‌ای خوابند و اصلا در حرکت نیستند. عده‌ای دیگر امّا، در حرکتند ولی جهت را نمی‌دانند. راه اینجاست و بقیه راهها مسدود است. شاید حسابی در کار بوده که شهادت مرد ولایت و امامت «علی»، مظهر خلافت خدا در این شب‌ها رخ می‌دهد.

جالب بود دیگر کسی خیره‌خیره به استاد نگاه نمی‌کرد. کم‌کم سرها را پایین انداختند. وقت فکر کردن بود. استاد می‌گفت: حقیقتِ دین، معرفت امام است؛ معرفت امام و حجت خدا. شب قدر، شبِ تجلیِ خلافتِ «خلیفة‌الله» است. خلافت او در این شب تجلی می‌کند. تمام گردانندگان عالم هستی، «من کل امر»، بر او نازل می‌شوند.

بله! آن گردانندگان تحفه قرآن را پیش پیامبر آوردند. جبرئیل دست خالی نیامد، آن تحفه را هم آورد و این اهمیت و ارزش قرآن را می‌رساند. اشک از چشمهای استاد جاری شد. استاد بیش از همه متحول بود. همه در اندیشه‌ای عمیق فرو رفته بودند و سکوت سنگین آن جلسه گواه این موضوع بود: نکند همه‌ی عالم از دیو و دد، تا فرشته و جبرئیل متوجه او باشند و من و تو متوجه جای دیگر!

معقول نیست، خلف است، محال است که سلام کنی و او پاسخی ندهد. در تاریخ سراغ نداری سائلی دست نیاز به سوی امام دراز کند و دست خالی برگرد.  زبان حال و قال شما این باشد: «... يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ».³

شبهای آخر ماه رمضان است و آن حرفها هنوز مرا سرگردان و آشفته کرده است. این ماه هم رو به اتمام است. من کجا او را پیدا کنم؟ او کجاست؟ میزبان و مهماندار این مهمانی خدایی کجاست؟ این حرف استاد دائم در گوشم طنین‌انداز است: «نکند همه عالم متوجه او باشند و تو متوجه جای دیگر؟!»*

 

ـــــــــــــ

¹ یس: ۸۲؛ (چون چيزى را اراده كند، فرمانش اين است كه بگويد: «باش» پس بى‌درنگ موجود مى‌شود.)

² انبیاء: ۷۳؛ (و آنان را پیشوای مردم ساختیم تا (خلق را) به امر ما هدایت کنند.)

³ یوسف: ۸۸؛ (اى عزيز به ما و خانواده ما آسيب رسيده است و سرمايه‏‌اى ناچيز آورده‏‌ايم، بنابراين پيمانه ما را تمام بده و بر ما تصدق كن كه خدا، صدقه‏‌دهندگان را پاداش مى‏‌دهد.)

* نویسنده: ناشناس

 


موضوعات: مناسبت‌ها
   پنجشنبه 1 اردیبهشت 1401


فرم در حال بارگذاری ...