مردِ خانه با خنده می‌گوید: «خانم! ده میلیون از حسابم برداشت داشتی؟» خانمِ خانه با قهقهه‌ای مستانه می‌گوید: «بله عزیزم! به حساب خدمتکارمون ریختم.» مرد، متعجبانه می‌گوید: «خدمتکار؟! ما که خدمتکار نداشتیم؟!» خانم با کنایه و خنده می‌گوید: «همونی که صبح تا… بیشتر »
   دوشنبه 22 خرداد 1402نظر دهید »
  در حالِ نصبِ تراکتِ اول بودم که یکی از دانش‌آموزان گفت: «خانم، چی شده؟! مدرسه قاطی کرده، دارید شعارِ زن زندگی می‌زنید؟! بالاخره شماها هم به هوش اومدید؟!» گفتم: «بله دیگه! ما هم گفتیم شعار بنویسیم! این مذهبی‌ها چی میگن برا خودشون! حرف فقط، حرفِ اونور… بیشتر »
   شنبه 8 بهمن 14013 نظر »
    صدای همهمه‌شان می‌آمد. درِ کلاسشان را باز کردم. آه و ناله‌شان بلند شد. نگین گفت: «آخه اینا چیه ما می‌خونیم؟ به چه دردمون می‌خوره؟» اسماء گفت: «اتفاقا بابام گفته تاریخ خیلی به دردتون می‌خوره.» گفتم: بچه‌ها به‌جای این حرف‌ها تا شروع امتحان، نکات مهم… بیشتر »
   سه شنبه 4 بهمن 1401نظر دهید »