« آرزوهای بچه مهندس | حمایت از کالای ایرانی، راهکارها و رخنهها + یک تجربه خوشایند » |
من خسته از روزمرگیها، هیاهوها، کشمکشها...
چقدر لذتبخش است یک خواب خوب و شیرین شبانه. در رختخوابی گرم و نرم، با نسیم مطبوع و خنکی که میوزرد. نور فیروزهای رنگ چراغ خوابی که در گوشه اتاق چشمک میزند و به ظلمت شبانهام روشنایی بخشیده است. لیوان آب خنکی که تشنگی شبانهام را رفع میکند.
وای از آن پشه مزاحمی که مدام درون گوشم وِز وِز کرد و نیش دردناکش که آرامشم را بر هم زد...
ندایی آمد؛ چقدر آمادهای؟! برای خوابی ابدی، بعد از یک عمر روزمرگی، خستگی و ...
دیر یا زود به سراغ تو هم میآید و گریزی از آن نیست. روزی میرسد که تو هم سوار بر شانههای مردم به سمتش روانه میشوی! خانه تنگ و تاریک قبر، که هیچ انیس و مونسی نداری جز اعمال نیک و بدت.
آیا چراغی برای آن افروختهای؟! و یا فرشینهای به زیر پایت؟! نکند پشهای مزاحم، خواب را از چشمانت برباید!
إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِی إِلَى قَبْرِی لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِی وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِی...
وای بر من، اگر من با چنین حالی به قبرم وارد شوم؛ قبری که برای خواب آماده نساختهام و برای آرمیدن به کار نیک فرش ننمودم...
فراز بیست و یکم از دعای ابوحمـــزه ثمالی
فرم در حال بارگذاری ...