« وقتی همه برای تو میآیند ... | دنجترین جای دنیا » |
نامت گره خورده با آیههای «و تین و الزیتون»، گره خورده با انتفاضه، سنگ، شهید و شهادت. در قداستت همین بس که خواستگاه پیامبرانی، از آدم ابو البشر تا محمد ختم کنندهی رسل. ای سرزمین مبارک! ای محل عروج تا ساحت قدس الهی!
دریغا که قداستت را حتک هرمت کردند! امروز از کوچههایت به جای عِطر شکوفههای زیتون، بوی خون و مظلومیت میآید. امروز سایهی شوم کینهای دیرینه بر دوش کوچههایت سنگینی میکند.
آری! این یهود است با بغض و کینهای دیرینه. کینهای پیامبر کُش. همان دشمنترین مردم! آتش بغض و کینهشان آنجا زبانه کشید که به چشم ناپاکشان بعثت محمد را دیدند. و برایشان چه گران تمام شد! پیامبری که از نسل یهود نبود؟! و شدند «مغضوب علیهم». شدند چونان ماری زخم خورده و از درد این بغض و کینه به خود پیچیدند. «قل موتوا بغیظکم ...».
اما امروز، روز بیداریست. بیداریای که خواب را از چشم یهودیان غاصب ربوده. امروز، روز به خاک مالیدن بینی شیطان است؛ روز رهایی از بندگی شیاطین بزرگ و ابرقدرتهای عالم. روزی که قوم یهود از دلهرهی آن لرزه بر پیکرشان افتاده. امروز روزیست که در دفاع از بلاد اسلام و نابودی بلاد کفر، مرزهای جغرافیایی معنایی ندارد. امروز امتی به پا خاستند برای تو، برای حیات تو، برای مرگ بر استکبار ...
فرم در حال بارگذاری ...