قهر نبودیم، اما کمی دلخور بودم. قبل از ظهر آمد و گفت: «پاشو با هم بریم خرید». یک، حال ندارم و خسته‌ام تحویلش دادم، اما دست بردار نبود. چادرم را آورد و گفت: «پاشو دیگه! همینکه تو ماشین کنارم باشی، قوّت قلبی». با اکراه آماده شدم. اولِ خیابان هدایت،… بیشتر »
   شنبه 28 مرداد 1402نظر دهید »
  دنیایی که آخرش یک متر قبرِ که اونم با یه بارون شدید، یه وقت هم با یه زلزله فرو می‌ریزه، ارزش هیچ چیز را نداره! فکر آخرتت باش! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ… بیشتر »

موضوعات: قلم یار مهـدی
   پنجشنبه 27 بهمن 1401نظر دهید »