خورشید فطر طلوع کرده و گوش شهر پر شده از بانگ «اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ لِلَّهِ الْحَمْدُ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا هَدَانَا وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلَى مَا أَوْلانَا». مسلمین دسته دسته می روند به سوی آغازی دوباره، به سوی فطرت خدایی، میثاق نخستین، پذیرش ربوبیت الهی، صف بندگی خدا ... و چه با شکوه در جایگاه بندگی تو ایستاده اند و همنوا با هم می خوانند: «أللَّهُمَّ اَهْلَ الْکِبْرِیاَّءِ وَالْعَظَمَةِ ...».
اکنون که در نقطه آغازیم چشم امیدمان به جود و جبروت توست که ما را شایسته عفو و رحمت خود قرار دهی؛ دست به دعا بر می داریم و زمزمه می کنیم «... اَنْ تُدْخِلَنى فى کُلِّ خَیْرٍ ... وَاَنْ تُخْرِجَنى مِنْ کُلِّ سُوَّءٍ ...» و چه شیرین است این زمزمه، به راستی که بهترین عیدی خالق به مخلوق است.
پ . ن : عید فطر بر همه شما مبارک + التماس دعا
مهمانی به انتها رسیده، رمضان بار سفر بسته و در حال کوچ از دنیای روزمره ما و پیوستن به صفحات تاریخ است. چقدر زود به آخر رسید. انگار همین دیروز بود که عاشقانه در انتظار آمدنش لحظهها را میشمردیم ...
چقدر دلم تنگ میشود برای لحظه لحظههای بودنش، برکت سفرههای افطار و سحرش، نجواهای شبانه و خودمانی با ربُالأَربابش، نسیم سحرگاهانش، صدای ربنای لحظه افطارش، شبهای بیمثل و مانند قدرش، دعای افتتاح و ابوحمزه و جوشن کبیرش و عطر و بوی قرآنیش.
چه حس غریبی دارم ... بغض راه گلویم را بسته و زبانم صامت شده از وداع با او. خدایا این رمضان را، رمضان آخر من قرار مده؛ من به امید دیدار دوبارهاش به انتظار مینشینم.
ای ماه برکت، رحمت، مغفرت و ای ماه خوب خدا به امید دیدار ...
دنیای ساده و بیپیرایه کودکی و آرزوهایی شیرین و بس بزرگ، شاید هم محال و دست نیافتنی. خانه، پدر، مادر...
خانه چه واژه ناآشنایی بود برایش. با چه حسرتی به در و دیوار خانه نگاه میکرد. چه زیبا پشت پنجرههای انتظار در آرزوی آمدن پدر و مادری از در خانه خورشید، به تماشا نشسته بود. بغضش، دلم را شکست و چشمانم را بارانی کرد.
خدایا من غرق در نعمتم و هنوز ناسپاسی میکنم. بار الها! ببخش که در خوابم و ندیدم اینهمه نعمتی که به من بخشیدی. ببخش که زبانم لال شده و قاصر است از شکر نعمتهایت. اصلا کم میآورد در برابر عظمت و فراوانی نعمتهایت. ببخش که نعمتهایت را تباه کردم و در راه رضای تو صرف نکردم. بر من خرده مگیر که بس فراموش کارم. سپاس که در همه حال برایم خدایی میکنی. بخاطر همه چیز هزاران بار شکرت...
وَ ما قَدرُ لِسانی یارَبِّ فی جَنبِ شُکرَکَ ؟
وَ ما قَدرُ عَمَلی فی جَنبِ نِعَمِکَ وَ إحسانِکَ ؟
«فراز بیست و سوم از دعای ابوحمزه ثمالی»
من خسته از روزمرگیها، هیاهوها، کشمکشها...
چقدر لذتبخش است یک خواب خوب و شیرین شبانه. در رختخوابی گرم و نرم، با نسیم مطبوع و خنکی که میوزرد. نور فیروزهای رنگ چراغ خوابی که در گوشه اتاق چشمک میزند و به ظلمت شبانهام روشنایی بخشیده است. لیوان آب خنکی که تشنگی شبانهام را رفع میکند.
وای از آن پشه مزاحمی که مدام درون گوشم وِز وِز کرد و نیش دردناکش که آرامشم را بر هم زد...
ندایی آمد؛ چقدر آمادهای؟! برای خوابی ابدی، بعد از یک عمر روزمرگی، خستگی و ...
دیر یا زود به سراغ تو هم میآید و گریزی از آن نیست. روزی میرسد که تو هم سوار بر شانههای مردم به سمتش روانه میشوی! خانه تنگ و تاریک قبر، که هیچ انیس و مونسی نداری جز اعمال نیک و بدت.
آیا چراغی برای آن افروختهای؟! و یا فرشینهای به زیر پایت؟! نکند پشهای مزاحم، خواب را از چشمانت برباید!
إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِی إِلَى قَبْرِی لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِی وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِی...
وای بر من، اگر من با چنین حالی به قبرم وارد شوم؛ قبری که برای خواب آماده نساختهام و برای آرمیدن به کار نیک فرش ننمودم...
فراز بیست و یکم از دعای ابوحمـــزه ثمالی
در راستای حمایت از کالای ایرانی و تحقق شعار سال و ارائه راهکار با کمی دقت در مرور تاریخ متوجه میشویم که به طور واضح و روشن راهکارها برای ما مشخص شدهاند. پس کمی دقت !!!
از آنجایی شروع میکنم که برای خرید لوازمالتحریر مدرسه پسرم به یک فروشگاه رفته بودم و آنجا با یک قهرمان خیالی آشنا شدم؛ اِلسا!!! اولین بار بود که اسمش به گوشم میخورد. خریداری از فروشنده سِت لوازمالتحریر اِلسا را درخواست کرد...! شاهزاده خیالی یک انیمیشن بیگانه! برایم جای سوال بود که چطور السا و هم قطارانش (سوپرمن، مرد عنکبوتی، باب اسفنجی، سیندرلا و ...) اینچنین اسطوره شدهاند و دشمن تولیدات داخلی؟! این یک رخنه است؛ رخنه فرهنگی. یعنی وارد شدن فرهنگ بیگانه و قهرمانان ساختگی آنها در ذهن کودکان ما و تبدیل شدن آنها به اسطوره. یعنی عرضه فرهنگ بیگانه به جای فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی؛ و این رخنه فرهنگی دشمن است در مقابل کالاهای ایرانی و تولیدات داخلی که علاوه بر اینها عواقب سوء دیگری نیز دارد.
لازم است در این مورد قدری به عقب بازگردیم، سال 1393؛ سالی که از سوی مقام معظم رهبری به نام اقتصاد و فرهنگ، با عزم ملی و مدیریت نامگذاری شد. ایشان در پیام نوروزی سال 93 فرمودند: «فرهنگ مهمتر از اقتصاد است... رخنه اقتصادی قابل جبران است اما رخنه فرهنگی قابل جبران نیست.. کارزار فرهنگی اگر از کارزار نظامی مهمتر نباشد و اگر خطرناکتر نباشد، کمتر نیست... کارزار فرهنگی نیازمند عزم ملی است، حرکتی جهادی و کارآمد و مداوم...» بله! برای حمایت از کالای ایرانی ضروری است که فرهنگسازی در این زمینه صورت بگیرد. فرهنگسازیِ حفظ سبک زندگی اسلامی و ایرانی، آگاهیبخشی و هوشیار کردن مردم نسبت به تولیدات داخلی. که این امر همکاری و همیاری جمعی دولت، مردم، رسانهها، تولیدکنندگان، طراحان و برنامهریزان را طلب میکند.
اگر باز هم گذشته را مرور کنیم به نکته مطرح شده میرسیم. سال 1394، سالی که به نام دولت، ملت، همدلی و همزبانی؛ نامگذاری شد. مقام معظم رهبری در این زمینه فرمودند: «برای پیشبرد بهتر کارها دو کفه این شعار یعنی دولت و ملت باید همکاری گسترده و صمیمانه داشته باشند و به یکدیگر اعتماد کنند ...»
... مسئله دیگری که با آن مواجه شدم، جذابیت و تنوع رنگی بود که در لوازمالتحریر خارجی دیده میشد؛ که همین موضوع؛ گرایش دانشآموزان و خانوادهها را به سمت جنس خارجی بیشتر میکرد. این مسئله گاهاً در مورد بقیه اجناس خارجی، به غیر از لوازمالتحریر نیز صدق میکند؛ و لازم است که تولیدکنندگان در بحث نوآوری، خلاقیت، ایجاد تنوع، کیفیت، به روز بودن محصولات، انطباق با استانداردهای جهانی، تولید کالا مبتنی بر ذائقه مصرفکننده و ایجاد یک بازار رقابتی توجه بیشتری کنند.
دوباره تاریخ را ورق میزنیم. مقام معظم رهبری در پیام نوروزی سال 1391، سال تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانــی فرمودند: «محصول داخلی را باید مرغوب، با کیفیت و با دوام تولید کنیم... تا آنجا که بتوانیم باید قیمت تمام شده را ارزان تمام کنیم...»
بنابراین لازم و ضروری است که دولت زمینه را برای تولید کالای با کیفیت و با هزینه کمتر فراهم کند تا تولیدکننده، بتواند محصولات خود را با هزینه کمتر تولید و ارائه کند؛ همچنین از واردات کالای مشابه خارجی و قاچاق کالا به جدیت جلوگیری کند، و این مستلزم پایبند بودن به شعار سال اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل (1395) و تولید و اشتغال (1396) میباشد.
آنچه مشهود است، برای رسیدن به هدف امروز، باید معبرهای گذشته را به خوبی طی کرده باشیم تا بتوانیم شعار حمایت از کالای ایرانی را به درستی اجرا کنیم و این نیازمند یک عزم ملی است و یک حماسه، حماسه سیاسی و اقتصادی (شعار سال 1392) و ثمره آن چیزی نیست جز خودکفایی و رسیدن به عزت ملی ان شاء الله.
و در آخــر یک تجربــه موفق و خوشاینـــد
یکی از تجربیات موفق و خوشایند من، با افتخار خرید و استفاده از لوازمالتحریر ایرانی و اسلامی برای فرزندانم است؛ که از لحاظ کیفیت و همچنین تنوع و جذابیت در رنگ و ظاهر با نمونه مشابه خارجی در رقابت است و البتـــه که پیروز.
* کیف و جامدادی یار مهــدی، محصولات آریا، پارس مداد، قاصدک، نور و سامان.
به قلم نویسنده وبلاگ، یار مهـــدی
ماجرای بشقاب چینی شکسته راخوندی؟اینجاست
← گلــ ــ ــو گاه قاچـــ ــــاق →