ماه گرفتگی

 

در سکوت و آرامش شب، خیره به چهــره ماه ...

- ماه گرفتگی یعنی چی؟ چرا ماه تاریک شد؟ 

یعنی، سایه‌ای به وسعت کره زمین که ماه را می‌پوشونه.

- بیدار بمونیم تا ماه دوباره روشن بشه؟

باشه، بیدار می‌مونیم ... منتظر می‌مونیم ...

ای ماه‌رو، رخ بنما!

نکند که ما سایه شدیم، سایه‌ای به وسعت سالهای طولانی انتظار!!!

   شنبه 6 مرداد 139710 نظر »

 

یک فنجان چای با طعم عشق

 

 

مهم نیست چه طعم و رنگی داره، مهم اینه که کنار کی داری چایی می‌خوری!

زندگی هم همینه!

تلخ و شیرین داره، سرد و گرم داره، کم و زیاد داره ...

مهم اینه که با عشق کنار هم باشیم.

 

+ بفرمایید یک فنجان چای دبش قند پهلو 

++ زندگیتون سرشار از عشق  : ))

 

 

   سه شنبه 2 مرداد 139722 نظر »

 

آخرش رسیــ ـ ــدم به خودِ خــ ـ ــودت!

دلـ ـ ـم یکــ بغل آرامــ ـ ــش

می‌خـ ـ ــواد!

 

کلیدواژه ها: خدایا آرامش
   دوشنبه 1 مرداد 13972 نظر »

 

این روزها همه جا حرفِ شماست. مساجد، حسینیه‌ها... همه در تکاپوی جشنِ میلادِ شما. یادم می‌آید کودکیم را که همراه با خانواده‌ام در جشنِ میلاد شما برای زیارت راهی مشهد شدیم.

دخترکی بازیگوش که به هوایِ شنیدن صدای نقاره‌خانه و خوردنِ یک لیوان آب سقاخانه، پدر و مادرش را گم کرد. دوان دوان، به این طرف و آن طرف می‌رفت. مضطرب، پریشان، گریان... و دستان مهربان خادمِ سبز پوشت که آرامشی شد برایِ نگرانیهایش، واحد گمشدگان حرم و پیدا شدن.

آقا جان! دلم پر کشیده که دوباره بیایم و در شلوغی حرمت گُم شَوَم. تمامی صحنها و رواق‌ها را بِدَوَم تا تشنه‌ی یک جرعه آب سقاخانه‌ات شوم. برسم به صحن انقلاب و بنشینم روبروی گنبد طلا. دلم را دخیل ببندم به پنجره فولادت و زار زار گریه کنم، آنقدر که پیداشوم، شاید خودم را پیدا کنم!

آقا جان من گمشده‌ام، یک گمشده راه؛ این گمشده را بطلب! روزی، روزگاری از همین روزها، تا که منم زائرت شوم!

«السلام علیک یا غریب الغرباء»

 

میلاد امام رضا (ع)

 

 

   دوشنبه 1 مرداد 13972 نظر »

 

روزهای آخر بود و مشغول جمع کردن بار و بُنه‌مان بودیم برای اسباب‌کشی. تصمیم گرفتیم برای تجدید خاطراتمان گشتی در شهر بزنیم. کوچه به کوچه، خیابان به خیابان... همچنان، بَنرهای تبلیغاتی حمایت از کالای ایرانی، بر سر درِ برخی از ادارات و گوشه هایی از شهر به چشم می‌خورد...

ــ «نظرتان چیست سری به بازار «دِهشِیخ» بزنیم و اوضاع کسب و کارِ بازار را در سال حمایت از کالای ایرانی ببینیم؟»

بی درنگ موافقت کردم. «بِسمِ الله؛ برویم».

هنوز هم ماشینهای «شوتی»* با سرعتِ برق و بادشان در طول مسیر دیده می‌شدند. بازار مالامال بود از انواع کالاهای قاچاق و سیل جمعیتی که از شهرهای دور و نزدیک برای خرید، روانه این دیار شده بودند. دلم می‌خواست در قالب یک شهروند خبرنگار دوربینی به دست می‌گرفتم و یک گزارش خبری از گشت و گُزاِرمان در بازار تهیّه می‌کردم؛ امّا...

به بهانه خرید کالا وارد یک فروشگاه بزرگ شدیم و سر صحبت را با فروشنده باز کردیم.

ـ اوضاع کار و کاسبی چطور است؟   

 شکر خدا، خوب است.

ـ چقدر قیمتها بالا رفته؟!    

خالو جان! دِرهم و دلار گران شده! (این گران شدن درهم و دلار هم معضلی شده! در قیمت کالاهای ایرانی هم بی‌تأثیر نبوده! قیمت میوه چه ربطی به قیمت دلار دارد، نمی‌دانم؟! بگذریم...)

ـ اگر بخواهیم برای یکی از شهرهای بالا، خرید کنیم؛ مشکل حمل و نقلش را چکار کنیم؟

حمل و نقل شوتی می‌خواهید، یا تضمینی؟

ـ شوتی یا تضمینی دیگر چه صیغه‌ایست؟!

شوتی، ضمانت نمی‌کنم که کالا به دستتان برسد؛ امّا تضمینی، با ضمانت صد در صد است. البته، اُجرتش را باید بپردازید!

 

گلوگاه قاچاق و حمایت از کالای ایرانی

 

چند وقت پیش در جایی خوانده بودم، با خرید کالای ایرانی گلوگاه قاچاق را تنگ‌تر کنیم! اینجا یکی از گلوگاهای قاچاق است، که عمدتاً، کالاهای قاچاق آن از راه دریا وارد می‌شوند؛ حال بماند که چطور و چگونه با وجودِ موانعی که بر سر راهشان است به مقصد می‌رسند!!! (شوتی یا تضمینی) ؛ خرید کالای ایرانی یک طرف این شعار ملّی است. گاهی درد را می‌شناسیم، امّا درمان را نه؛ لکن این دردی‌ست که درمانش را خوب می‌شناسیم!!! مبارزه با قاچاق کالا...

 

برای مطالعه بیشتر   کلیک کن

 

 ـــــــــــــــــــــ

*شوتی: عنوانی استعاری برای ماشینهای حمل کننده بار قاچاق. (با یک سِرچِ گوگلی می‌توانید با جزئیات بیشتری درباره شوتیها آشنا شوید.)

دِهشِیخ: روستایی در 15 کیلومتری لامرد یکی از شهرستان‌های جنوبی استان فارس که با شهرستان عسلویه و پارسیان فاصله یک ساعته دارد.

 

   جمعه 29 تیر 13976 نظر »

1 ... 31 32 33 ...34 ... 36 ...38 ...39 40 41 ... 45