تو زاده شدی تا صبر را معنا کنی!
سلام بر لحظهی شکفتن خورشید صبر و شکیبایی!
ای زیور و زینت پدر! نمیشود، که از تو گفت و به کربلا نرسید، اما؛ صبرِ تو در کربلا خلاصه نمیشود.
طومار دردها و مصیبتهایت از همان کودکی آغاز شد، با رفتن جدت پیامبر (صلے الله علیہ و آلہ)، با غصب خلافت پدرت علی (علیہالسلام).
تو از خروش خطبههای فاطمی درس گرفتی، تا با خطبههای فصیح و بلیغت پیکرهی کاخ یزیدیان را به لرزه بیاندازی!
ای کوثر صبر ولایت! تو آمدی، تا در آن هنگامهی ظلمت و تاریکی پیامآور روشنایی باشی. پیامی که هنوز در بطن تاریخ جاریست.
تو آمدی، تا با شکوه و هیبت ذوالفقاریت، شکوه و هیبت پوچ امویان را در هم بکوبی!
تو آمدی، تا پرستار دل رنجور، تن خسته و بیمار اهل حرم باشی!
و چه زیبا و صبورانه، مصیبتهایت را معنا کردی؛
«مَا رأَیتُ إِلَّا جَمِیلاً».
میلاد با سعادت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) و روز پرستار بر همگان مبارک باد.
خداوند بینهایت است و لا مکان و بیزمان،
اما بقدر فهم تو کوچک میشود،
و بقدر نیاز تو فرود میآید،
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود،
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود،
و به قدر نخِ پیر زنانِ دوزنده باریک میشود،
و به قدر دل امیدواران گرم میشود،
یتیمان را پدر میشود و مادر،
بیبرادران را برادر میشود،
بیهمسرماندگان را همسر میشود،
عقیمان را فرزند میشود،
ناامیدان را امید میشود،
گمگشتگان را راه میشود،
در تاریکی ماندگان را نور میشود،
رزمندگان را شمشیر میشود،
پیران را عصا میشود،
و محتاجان به عشق را عشق میشود،
خداوند همه چیز میشود همه کس را
به شرط اعتقاد!
به شرط پاکی دل!
به شرط طهارت روح!
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس!
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا،
و مغزهایتان را از هر اندیشهی خلاف،
و زبانهایتان را از هر گفتارِ ناپاک،
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار،
و بپرهیزید از ناجوانمردیهــا،
ناراستیها،
نامردمیها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند، چگونه بر سر سفرهی شما با کاسهای خوراک و تکهای نان مینشیند،
و بر بندِ تاب، با کودکانتان تاب میخورد،
و در دکان شما کفههای ترازویتان را میزان میکند،
و در کوچههای خلوت شب، با شما آواز میخواند.
مگر از زندگی چه میخواهید که در خداییِ خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود،
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود،
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود،
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد بردهاید که انسانیت را پاس نمیدارید؟!
خدا از نگاه ”ملاصدرا“
نماز با عشق
نمازهایت را عاشقانہ بخوان.
حتی اگر خستہای یا حوصلہ نداری!
قبلش فکر کن،
چرا داری نماز میخوانی؟!
با چہ کسی قرار ملاقات داری؟!
آنوقت کمکم لذت میبری از کلماتی کہ در تمام عمر داری تکرارشان میکنی،
ولی از تکرارشان لذت میبری.
تکرار هیچ چیز، جز نماز، در این دنیا قشنگ نیست.
شهید دکتر مصطفی چمران
حکایت ما از آنجا شروع شد که امروز را به فردا سپردیم، سپردیم، سپردیم، تا روز قبل از امتحان. برایمان درس عبرت نمیشود که نمیشود!! آدمیزاد است و هزار و یک پیشامد!
به خیال اینکه یک جزوهی چهارده صفحهایست، قد و قامتی ندارد، شاخش را میشکنیم!
اما؛ وصف ما و این جزوهی به ظاهر کم حجم، شد مَثَل همان «فلفل نبین چه ریزه ...»!!!
خروسخوان شروع کردم به دست و پنجه نرم کردن با این جزوهی چهارده صفحهای. معده دردمان هم که مزید بر مشقت درس خواندن شده بود. نمیدانم از معده دردمان بود یا مغزمان یاری نمیداد یا اینکه کلماتش غامض و پیچیده بود!
مثلا؛ جزوهی «سادهنویسی و زیبا نویسی» بود! پرهیز از ابهام و پیچیدگی و سردرگمی ...!
گاه گاهی باید به فرهنگ لغت مراجعه میکردم، تا شاید از معنا و مفهوم برخی کلمات چیزی عایدم شود!
فیالحال من شدهام مغلوب این جزوهی کم حجم و پر محتوا! از کل این محتوا تنها یک بند طلایی، به خاطرمان مانده است که لازم دیدم شما را هم به فیض برسانم!
«نخستین و مهمترین شرط زیبا نویسی، رعایت روانی و سادگیست. سادگی در اینجا به معنای زلالیست. نوشته باید مثل آب سرچشمه زلال و روان باشد، بطوریکه بتوان ریگهای کف آن را هم دید. این زلالی به آب جلوه میدهد و آن را در چشم هر رهگذری زیبا میسازد. همین زیباییست که سبب میشود رهگذران کنار چشمه بنشینند و سپس دست در آن فرو برند و جرعهای بنوشند.»
من که نتوانستم از آب این سرچشمه بنوشم! خُب احسن این بود، که این شرط را در جزوهی مزبور نیز، رعایت میکردید. شاید هم؛ مشکل از گیرنده باشد، نه فرستنده!!!
گاهے با تو خلوت مےکنم، سخن مےگویم، با اینکہ ندیدمت، با اینکہ نشناختمت. تنها، یک خاطره از تو در ذهن من مانده است! از آنوقت که پیکر بیجانت را آوردند! با اینکہ کودکے بیش نبودم اما، از حال و روز همہ مےفهمیدم که داغت، داغ بزرگیست.
راست است کہ مےگویند: خداوند، شهدا را گلچین کرده است. تو هم از میان ما گلچین شدے؛ بلہ، گلچین شدے! چون به آنجایی رسیدی کہ مرگ برایت «احلے من العسل» شد...
از تو زیاد شنیدهام، از خوبیهایت! از ایمانت! از غیرتت! از حس وطن دوستانهات! از عشقت به ولی فقیه...!
مادر جان و آقا جان تا زمانے کہ بودند، نام ابراهیم از زبانشان نمیافتاد. همیشہ به یاد تو بودند. این را از نگاهشان به قاب عکس زیبایت مےفهمیدم.
هنوز، وقتے بابا و عمہ از تو حرف مےزنند، صدایشان میلرزد، چشمانشان مےگرید...
خاطرات تو را مرور میکنند، غبار روی قاب عکست را پاک میکنند، مزارت را در آغوش میکشند، تو را میبوسند ...
یادت فراموشمان نمےشود ...
به مناسبت سی و دومین سالگرد شهادت (۱۳۹۷/۱۰/۴)
سلامــ بر عموے عزیزم، عمو ابراهیــم
پ.ن: عموی عزیزم از شهدای عملیات کربلای ۴ هستند، که از غم انگیزترین عملیات دفاع مقدس است. این عملیات توسط منافقین خائن وطنی لو رفت. شمار شهدای این عملیات حدود ۶۰۰۰ تَن گزارش شده است.
شادے روح همه شهدا صوات. «اللهم صل علے محمد و آل محمد و عجل فرجهم»
<< 1 ... 23 24 25 ...26 ...27 28 29 ...30 ...31 32 33 ... 46 >>