در این یک سال و نیم گذشته از وقتی که بار و بندیلمان را بستیم و به قصد رهایی از دیار غربت، وطن را اختیار کردیم، زندگیِ پُر از فراز و نشیبی را تجربه کردم. نمیشود اسمش را گذاشت تجربهای تلخ و نمیشود گذاشت تجربهای شیرین! شاید تجربهای با طعمِ گسِ خرمالو!
شاید زندگیم در این یکسال و اندی، آن زندگیِ ایدهآل رویاهایم نبود. شاید گاهی زیر بار فشار مالی و یا تندیِ زبان صاحبخانه، اشکم جاری شد؛ اما همهاش میارزید به یک لحظه در کنار او بودن؛ به یک لحظه در آغوش پُر مهرش آرام گرفتن؛ به یک لحظه دستان گرمش را در دستانم فشردن؛ به یک لحظه دیدن لبخند رضایتش...
همیشه در زندگی همه چیز آنطور که میخواهیم پیش نمیرود. همیشه نمیشود همه چیز را با هم داشت. گاهی نداشتن خیلی از چیزها میارزد به داشتن چیزهایی که یک روز همگی حسرت نداشتنشان را میخوریم.
همهاش میارزد به شنیدن صدایِ تپشِ قلبِ مادرم؛ آنگاه که در آغوشش آرام میگیرم و او با دستان پر مهرش گیسوانم را نوازش میدهد...
به قول یکی از اساتیدم، این روزهایِ سردِ پاییزی که در تعطیلات اجباری به سر میبریم، اگر برای هیچ چیز خوب نباشد برای درس خواندن و مباحثه کردن بسیار خوب است. البته به شرطی که درس خواندنمان بیاید، که اغلب نمیآید!
اما به نظر من آنچه در این روزهای سرد و بارانیِ پاییزی خیلی خیلی میچسبد، نشستن پای بخاری و نوشیدن یک فنجان چای داغ همراه با خواندن یک کتابِ دلبرِ غیرِ درسی است. پیش خودتان فکر نکنید من از آن دست شاگردانِ ناخلفِ درسنخوانم! نخیرررر! هر چیزی به وقتش؛ به قول قدیمیها ”آسیاب به نوبت“.
جانم برایتان بگوید از این کتابِ دلبری که میخوانم، آنچنان غرق در نگارش زیبایش شدهام که گاه نیازمند غریق نجاتم! تا خودتان نخوانید عمق حرفهای مرا درک نخواهید کرد.
«پریدخت» اولین اثر رسمیِ نثرِ ”حامد عسگری“، روایتِ عاشقانههای سید محمود و پریدخت است و بس خواندنی. سید محمود برای درس طبابت راهی پاریس میشود و پریدخت، چشم انتظارِ معشوقهاش در تهران. کلمه به کلمه این کتاب نامههایی است که بین این دو نفر در غم فراق و دوری رد و بدل میشود.
کلام آخر از زبان نویسنده: «عاشقی فَقرهای است که این روزها یا یادمان رفته و یا از روی نسخه فرنگیاش تقلید میکنیم... دلتان گرمِ عشق.»
هر روز میبینمش؛ درست همان جای همیشگی، روی یک صندلی چوبی قدیمی، روبری درب خانهاش. فقط نظارهگر است. انگار منتظر خبری یا کسی و یا به دنبال گمشدهایست.
به بودنش در مسیر پیادهرویام عادت کردهام. به سکوتش، به نگاهش... امروز که دیدمش، سکوتش را شکست: «الحمدلله که هنوز چادرت را حفظ کردهای».
لحظهای درنگ میکنم؛ در فکر کلام اویم. متعجب نگاهش میکنم! نگاهم میکند: «تعجب ندارد! این هم نعمتیست، که باید شکرگزارش باشم».
قدم برمیدارم، در فکر کلام اویم... چقدر شکرگزاری بدهکارم! باید بنویسم، از آن به ظاهر ناچیزترین نعمت خدا که به چشمم نیامده، تا بزرگترینش. باید در ذهنم مرور کنم. باید با خودم زمزمه کنم. اصلا بهتر است فریاد بزنم، از فراز بلندترین بامها تا به گوش همه برسد:
«الحَمْدُ للهِ بِجَمِيِعِ مَحامِدِهِ كُلِّها عَلى جَمِيعِ نِعَمِهِ كُلِّها»*
تا یادم نرفته؛ خدا را شکر که الان اینجام و دارم این کلمات را تایپ میکنم.
*فرازی از دعای افتتاح
بیایید یک قانون بین خودمان بگذاریم،
قانون «سه هیچ»
۱_ هیچ وقت ساختگی و غیر واقعی ننویسید.
۲_ هیچ وقت قصد فریب مخاطب را نداشته باشید.
۳_ هیچ وقت در نوشتههایتان اغراق نکنید.
اگر همیشه به قانون «سه هیچ» پایبند باشید و هیچیک از بندهای آن را نقض نکنید، مطمئن باشید نه تنها اعتماد کاربر را از دست نخواهید داد، بلکه مخاطبتان شما را به عنوان یک مرجع همیشه درست و مفید در ذهن خود ثبت خواهد کرد.
+ کتاب این روزهایم
«آن وقتی که در دنیا خبری از علم، سواد، درس، مشق و نشانههای تعلیم و تعلم وجود نداشت، اسلام و قرآن ما به «إقراء» شروع کرد و به قلم و نوشتن سوگند خورد. اسیر جنگی را در مقابل یاد دادنِ چند کلمه آزاد کرد. این متعلق به چهارده قرن پیش است. همان کارهای اسلام و نبی مکرم ما صلیاللهعلیهوآله موجب شد تا جامعهی اُمّی عرب در زمانیکه اروپایِ امروز هیچ خبری از علم و دانش نداشتند، دارندهی بزرگترین دانشگاهها و دانشمندان از فارابیها، ابنسیناها، محمدبنزکریاها، ابوریحانها و دیگران و دیگران شود».*
سیزده شهریور ماه در تقویم ایرانی به نام یکی از ستارگان درخشان علم و فرهنگ اسلامی رقم خورده است. سخن از محمدبناحمدِ بیرونی معروف به ابوریحان بیرونیست.
بیشک نام «ابوریحان بیرونی» تداعیکنندهی چهرهای برجسته و ممتاز در عرصهی ریاضی و نجومِ ایران زمین است. اما دامنهی مطلعات و تحقیقات این نابغهی بزرگ و خستگیناپذیر به ریاضیات و نجوم محدود نمیشود. وی در رشتههایی چون زبان، ادب، تاریخ، جغرافیا، معدنشناسی، جواهرشناسی، گیاهشناسی و داروشناسی نیز دست داشته است.
تحقیقات عمیق و عالمانهی وی در ادیان، مذاهب و آداب و رسوم اجتماعی و دینی اقوام متعدد سبب شد تا آثار پُرمایه و دقیقی در این زمینه از خود به یادگار باقی بگذارد. به جرات میتوان گفت که تحقیقات ابوریحان بیرونی در حوزه علوم انسانی کافی است تا نام و یاد او را در علم و تمدن جهانی به نام «پدر انسانشناسی» جاوید گرداند.
ابوریحان بیرونی در بامداد پنجشنبه سوم ذیالحجه سال ۳۶۲ هجری در قلعهی بیرون خوارزم در خانوادهای خوارزمیتبار دیده به جهان گشود. دربارهی نسبت «بیرونی» آوردهاند که به مناسبت سکونت وی در خارج از محدودهی شهر خوارزم به این عنوان که در میان خوارزمیان رواج داشته، خوانده میشده است.
ابوریحان سالهای اولیه زندگی خود را در خوارزم به تحصیل علم گذرانید. در آغاز نوجوانی به دربار پادشاهان آلعراق پیوست و نزد دانشمند معروف به ابونصر عراق (از خاندان آلعراق) به تحصیل مثلثات کروی و دانش ریاضی پرداخت و با حمایت مالی همین فرد بود که توانست نزد استادان مختلف به فراگیری علوم و دانشهای زمانه خود همچون طب و فلسفه بپردازد.
وی در جوانی به دربار خوارزمشاهیان که اهل علم، ادب، حامی و مشوق دانشمندان و ادیبان بودند، پیوست. پس از انقراض دوران زمامداری این سلسله به ری رفت و در مباحثات ریاضی با دانشمندان آن دیار شرکت کرد. در ادامهی سفرهایش چند سالی را در طبرستان در خدمت شمسالمعالی قابوسبن وشمگیر گذرانید و کتاب «آثار البقایه» را تالیف نمود. بعد از مدتی، دگر بار عزم خوارزم کرد و به خدمت دربار آلمامون درآمد و با ابوعلی سینا و سایر دانشمندان دربار آلمامون به بحث علمی پرداخت؛ تا زمانی که سلطان محمود غزنوی به آنجا دست یافت و او را با خود به غزنین برد.
او همراه با سلطان محمود به سرزمینهای متعددی سفر کرد و به هندوستان راه یافت. در این سفر با دانشمندان و حکیمان هندی آشنا شد و زبان سانسکریت را آموخت. حاصل این سفر کتاب تحقیق «ماللهند» و ترجمهی چندین کتاب از زبان سانسکریت به زبان عربی بود. از دیگر آثار ارزشمند وی کتاب «قانون مسعودی»، «التفهیم»، «الجماهر فی معرفةالجواهر»، «الصیدنة فیالطب» و... میباشد.
هوش سرشار، حافظه و درک قوی، کنجکاوی، روحیهی پژوهنده و جستجوگری، آزاداَندیشی، حقگویی، حقیقتدوستی، بیپروایی در دریدن پردههایِ تعصب، دوری از خرافات، دلیری و مردانگی در کشف حقایق او را در مقیاس جهانی دانشمند و متفکری کم نظیر معرفی کرده است. سرانجام در سال ۴۴۰ ه. ق پس از سالها کوشش در راه علم و فضیلت در غزنین بدرودِ حیات گفت. تاریخ علم اسلامی به داشتنِ چنین دانشمندی برای همیشه به خود خواهد بالید.
ـــــــــ
* مقام معظم رهبری، ۱۳۶۹/۷/۴
<< 1 ... 10 11 12 ...13 ...14 15 16 ...17 ...18 19 20 ... 46 >>