نمیدانم تو مهمان ما بودی یا ما مهمانِ تو؟! اما نه! تو مهمانِ ما بودی! میدانی حالا که آهنگ رفتن داری، به یاد چه اُفتادم؟! آنزمان که فرسنگها دور از وطن، دور از پدر و مادرم زندگی میکردم. میدانی غم و رنجِ غربت را چه برایم شیرین میکرد؟! وقتی که بابا خبر میداد، میخواهیم مهمانت شویم. آنچنان اشتیاقی در من جوانه میزد گویا همهی دنیا مال من است. اما لحظههایِ دیدار که به نفسهایِ آخرش میرسید، غمی وصف ناشدنی درونم رخنه میکرد و فقط در آرزوی فرداها، فرداها و فرداها بودم تا دوباره دیدار میسر شود! حال، سینهام مالامال از هوای توست و در آرزوی فرداها تا دوباره مهمانم شوی!
السَّلامُ عَلَیکَ ما کانَ أَحرَصَنا بِالأَمسِ عَلَیکَ، وَ أَشَدَّ شَوقَنا غَداً إِلَیکَ*
سلام بر تو! که دیروز به تو مشتاق بودیم و فردا آرزوی تو را میکشیم.
* فرازی از دعای وداع امام سجاد علیه السلام با ماه مبارک رمضان.
با بُغضی که تویِ صداش بود، گفت: «خوشبحالت! این اولین سالیِ که شبهای قدر نمیتونم برم مسجد و باید تو خونه بمونم».
اما؛ مگر فرقی هم میکند، که کجا باشی؟ هر کجا هستی، عاشقانه با او خلوت کن. مطمئن باش آنجا برایت، دنجترین جای دنیا میشود. سر سجادهی عاشقیَت بنشین و دلتنگیهایت را فریاد کن. آنوقت با تمام وجودت، حضور ملائکی که سلام و تحیّتش را به ارمغان آوردهاند؛ حس میکنی!
سَلامٌ دائِمُ البَرَکَةِ إلی طُلوعِ الفَجرِ عَلی مَن یشاءُ مِن عبادِهِ ...*
آن شب سلامتی و برکت پیوسته است تا سپیده دم بر هر کسی از بندگانش که بخواهد...
* فرازی از دعای ۴۴ صحیفه سجادیه
مرا میگوید ...
منی که ادعای بندگی خدا را دارم
اما غرق در ظلماتِ مَنیَّتم، هر بار جسارت کردم و طغیان نمودم.
شده یکبار به پهنای صورت اشک بریرم؛ لب بگشایم و اینگونه اقرار کنم؟!
أَنَا الَّذِی أَوْقَرَتِ الْخَطَايَا ظَهْرَهُ وَ أَنَا الَّذِی أَفْنَتِ الذُّنُوبُ عُمُرَهُ وَ أَنَا الَّذِی بِجَهْلِهِ عَصَاكَ وَ لَمْ تَكُنْ أَهْلًا مِنْهُ لِذَاكَ.
دعای شانزدهم صحیفه سجادیه
نماز با عشق
نمازهایت را عاشقانہ بخوان.
حتی اگر خستہای یا حوصلہ نداری!
قبلش فکر کن،
چرا داری نماز میخوانی؟!
با چہ کسی قرار ملاقات داری؟!
آنوقت کمکم لذت میبری از کلماتی کہ در تمام عمر داری تکرارشان میکنی،
ولی از تکرارشان لذت میبری.
تکرار هیچ چیز، جز نماز، در این دنیا قشنگ نیست.
شهید دکتر مصطفی چمران