« سرداری پر افتخار | وقتشــــه ... » |
هنوز مثلِ همان سالهای اول ازدواجم، برایم سخت بود؛ جدا شدن از وطن و خانه پدری و رفتن به غربتی که همچنان ادامه داشت. سوار ماشین شدم؛ هر چقدر سرعت ماشین بالاتر میرفت و فاصلهها بیشتر میشد؛ حس دلتنگی من هم شدیدتر میشد. بغض داشت خفهام میکرد. اشک تو چشمام حلقه زده بود و فقط منتظر یک اشاره بود؛ ولی به خاطر دو ثمره زندگیم چارهای جز سرکوب این بغضِ سنگین نداشتم. رفتم سراغ موبایل و دنیای مجازی تا خودم را مشغول کنم. همینطور که در کانالها و صفحات مجازی سیر میکردم؛ عکس نوشتهای نظرم را جلب کرد: «ما در این دنیا میهمانیم و آنچه در دست داریم عاریه و امانت است. مهمان رفتنی و عاریه پس دادنی است»* نمیدانم چرا ناخودآگاه “send to“ زدم به گروه دورهمی فامیلی که داشتیم؛ گروهی که تا به آن لحظه فقط نظارهگر پیامهایی بودم که در آن رد و بدل میشد یا به قولی یک عضو غیر فعال بودم؛ شاید حس دلتنگیم باعث شد که بروم سراغ دورهمی مجازیِمان.
یکی دو ساعت گذشت؛ یکی از عمههای عزیزم پیام گذاشت که: «از صبح، مطلبی که فرستاده بودم فکرشُ مشغول کرده و نمیذاره که کاری انجام بده!» (این عمه گرانقدر شاید در نگاهی ظاهری، فردی مرفه و بدون درد باشد، ولی دلِ تنگش حکایت ها دارد از سرِّ درونش) و در ادامه عمهام در گروه دورهمی نوشت: «بیاین از فردا به جای حرفهای صد من یه غاز و بیفایده، هر روز یک حدیث که نکته اخلاقی داره تو گروه بزاریم؛ تا چهل روز، تا بشه چهل حدیث و سعی کنیم حفظش کنیم و به اون عمل کنیم و ...» ؛ جالبه که از فردای آن روز، گروه به جای یک حدیث پر میشد از انواع احادیث. و این حکمت خدا بود که دلتنگی من گره خورد به یک سنت حسنه تو دورهمیِ مجازیِ فامیلیمون.
کاش دورهمیامون به جای حرفهای صد من یه غاز و حرفهایی که باعث گناه و دلآزاری و... میشه، پُر بشه از سنتهای حسنه و ماندگار.
ــــــــــــــ
1ـ قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): « أَيُّهَا النَّاسُ إِنَ مَنْ فِي الدُّنْيَا ضَيْفٌ وَ مَا فِي أَيْدِيهِمْ عَارِيَّةٌ وَ إِنَّ الضَّيْفَ مُرْتَحِلٌ وَ الْعَارِيَّةَ مَرْدُودَة »(بحار الأنوار /ج74 ؛ ص187)
فرم در حال بارگذاری ...