هر روز میبینمش؛ درست همان جای همیشگی، روی یک صندلی چوبی قدیمی، روبری درب خانهاش. فقط نظارهگر است. انگار منتظر خبری یا کسی و یا به دنبال گمشدهایست. به بودنش در مسیر پیادهرویام عادت کردهام. به سکوتش، به نگاهش… امروز که دیدمش، سکوتش را…
بیشتر »