ایستگاه اول که سوار شدم، گفتم: خودم را میسپارم دست روزگار، فارغ از اینکه کجا میرود و چگونه! هر کجا که رفت من هم میروم، تا ایستگاه آخر؛ مثل برگ در جریان آب. برگهای شناورِ روی آب را دیدهای؟ برگ خودش را میسپارد به جریان آب. بالا و پایین میرود.…
بیشتر »