با همان ردِّ غمِ پُررنگِ چشمهایم گفتم: «خدا جونم! قربونت برم، من لایق دیدار با خانوادهی شهدا نبودم اما یه نگاهی به دلِ پاکِ این طفل معصومها مینداختی، ذوقشون کور شد. اینهمه شهید تو این شهر! نباید یکیشون برای دیدار جور میشد؟!» چادرم را سر کردم. راهی…
بیشتر »