خاطراتی از فصل زرد اسارت در اردوگاههای بعثی عراق، خاطراتی بس تلخ و گاه شیرین از لحظه لحظههای اسارت تا پایان فصلِ اسارت و طلوع آفتاب رجعت بعد از سالهای طولانی دوری و فراق.
«باغ ملکوت» خاطرات اسیر آزاد شده مهدی لندرودی از فصل سبز جبهه و فصل زرد اسارت. قصّهای پر غصه از اسارت، بازجویی، شکنجه، دوری، فراق، غربت، تنهایی، داغ هجران امام... و در آخر طعم شیرین آزادی.
این قصه را دنبال کردم؛ پا به پای اسرا از این اردوگاه به آن اردوگاه، لحظه لحظهاش را در خاطرم تصور کردم، تصورش هم دردناک و غمانگیز بود...
امشب، در آسمانها هلهله و جشن و پایکوبیست
امشب، نوبت عاشقی و دلدادگی علیست
امشب، علی برای فاطمه و فاطمه برای علیست
امشب، نورٌ علیَ نور، شبِ ازدواج فاطمه و علیست
عشق به عشق ، " دریا به دریا " رسید
" لولوء و مرجان " ، یازده نور آسمانی رسید
پ. ن : "دریا به دریا" مصداق آیه «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقیانِ» (الرحمن/ آیه19) . در روایتی از امام صادقعلیهالسلام در تفسیر این آیه نقل شده است : "علی و فاطمه دو دریای عمیقند که هیچ یک بر دیگری تجاوز نمیکند و از این دو دریا لولوء و مرجان (و یَخْرُجُ مِنْهُما اللّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ ـ الرحمن/ آیه 22) یعنی امام حسن و امام حسینعلیهالسلام خارج شدهاند. (تفسیر نمونه، ج ۲۳، ص 133)
هر وقت اسبابکشی داریم کُل خانه به یک طرف، اتاق دخترم هم به یک طرف! آنقدر خِرت و پِرت دارد که لابلایشان گم میشوی!
ـ زهرا، اینا رو دیگه برای چی نگه داشتی، بندازشون دور.
ـ نه مامان! مال خودمه دوستشون دارم!
مال خودمـه!؟ یک دفعه یادم افتاد به یکی از کتابهایی که خوانده بودم؛
«سلام خدای خوبم»*
و خدایی که در این نزدیکیست.
- اینو دیگه واسه چی نگه داشتی، تو که بهش احتیاج نداری؟
آره میدونم، آخه ازش خوشم میاد، برای دل خودمه.
خوش بهحال اونایی که خدا اینجوری میخوادشون.
«وَاصطَنَعتُکَ لِنَفسی» (طه/۴۱)؛ تو را برای خودم آفریدم.
ــــــــــــــ
پ. ن: این کتاب برداشت های شخصی نویسنده از آیات قرآن است، با زبانی بسیار ساده، دلنشین و خودمانی.
* کتاب سلام خدای خوبم، حسین ثروتی، دفتر نشر معارف، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، موضوع: نکتهگوییها و گزینهگوییها درباره قرآن.
شوق پرواز داشتن، پرواز تا بینهایت، تا رسیدن به خــدا
مردی وارسته،
آنقدر وارسته که به عشق زمینیاش بگوید: «تو عشق سومی! عشق اوّلم خــدا، بعد پرواز و بعد ملیحه خانوم»
عشق به پرواز،
پرواز به سوی حرّیت، رها شدن از زندان هَوس،
با وجودی سراسر عشق، از خودگذشتگی، انسانیت، شجاعت، ایثار ...
دلاور میدان جنگ،
تو جا مانده حج نبودی!
گفتی: «مکه من این مرز و بوم است ...»
حاجیان به سمت منا و عرفات میرفتند و تو به سوی قربانگاهت،
آنها به سوی خانه خــدا و تو به سوی خودِ خــدا.
حَجَت قبول ... شهادتت مبارک ...
15 مرداد سالروز شهادت شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی/ تولد 14 آذر 1329 در شهرستان قزوین/ شهادت 15 مرداد 1366 منطقه عملیاتی، مصادف با عید قربان.
پای درد و دلش که نشستم، مشکلات خودم را فراموش کردم.
علی آقا کارگر یک کارخانه، با 5 سر عائله.
از خودش میگفت، که مجبور بود برای گُذران زندگی شیفت شب هم اضافه کار کُنَد. از پسر نوجوانش که به جای لذّت بردن از تعطیلات تابستانهاش، شاگردی آلومینیومسازی را میکرد تا کمکی برای پدرش باشد. از همسرش که با کودکی 2 ساله، سرویس مدارس بود و گاهاً توهینهایی که از برخی خانوادهها میشنید. از ماشین مدل پایینش که به خرج افتاده بود. از صورتی که با سیلی سرخ میکرد. از نزدیک شدنِ پایان مهلت اجارهنامه و شروع شدن کابوسهای شبانهاش. از زمان، که به سرعت برق و باد میگذشت و درگیریاَش برای پیدا کردن خانه. از رهن و اجارههای بالا. از جستجوی بیحاصلش برای یافتنِ خانهای با اجارهی مناسب. از صاحبخانههایی که قیمت بالای رهن و اجاره را به قیمت طلا و دلار ربط میدادند. صاحبخانههایی که حاضر نیستند قدری کوتاه بیایند. صاحبخانههایی که از بیقانونی و گرانی حرف میزدند و خودشان بر این بیقانونی و گرانی میافزودند. از بازاری که ثُبات ندارد. از قیمتهای سر به فلک کشیده...
این میان تنها یک چیز ثُبات داشت آن هم حقوق بخور و نمیرِ کارگری علی آقا!!! او میگفت و من شنوای حرفهای او. حرفی برای گفتن نداشتم، جز دلداری، امیدواری...
این روزها زیاد میشنوم که میگویند: «وقتی کَله گُندِههایش، میبَرند و میخورند ما هم باید به فکر خودمان و جیبمان باشیم ...»؛ همان مَثَل «از آب گلآلود ماهی گرفتن عدّهای سودجو و منفعتطلب».
مُنکر مشکلات کنونی جامعه نیستم، امّا گاهی ما خودمان بر این مشکلات دامن میزنیم . من و شما یعنی «ما»؛ ما یعنی اعضای یک پیکر، یعنی فقط به فکر خود نبودن، به فکر همه بودن، یعنی «مَثَل یک مومن در دوستی و مهربانی ...» *
دُرُست است که عدّه ای عبور ممنوع میروند و بیقانونند! امّا قرار نیست که همه دنبالهرو راه آنها باشیم، ما بیقانون نباشیم. به فکر هموطنهایی از جنس علی آقا باشیم!
* «مثل المؤمنين في توادّهم و تراحمهم كمثل الجسد إذا اشتكى بعضهم تداعى سائرهم بالسّهر و الحمى»؛ حكايت مؤمنان در دوستى و مهربانيشان چون اعضاى تن است وقتى يكيشان رنجور شود ديگران به مراقبت و رعايت او هم داستان شوند. نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، ص: 715
<< 1 ... 30 31 32 ...33 ...34 35 36 ...37 ...38 39 40 ... 46 >>