طبق معمول هر سهشنبه راهیِ برنامهی سهشنبههای مهدوی شدیم. از چند روز قبلتر ایدههایمان را روی هم ریختیم تا برای حضور حداکثری مردم پای صندوقهای رای، برنامهای تاثیرگذار داشته باشیم.
کاربرگهای رنگآمیزی کودکان با موضوع انتخابات و عشق به وطن آماده شد. سرودهای انقلابیِ پر شور درفضای پارک پخش شد. تختهی وایتبرد به دو قسمتِ «من رای میدهم...»؛ «من رای نمیدهم»، تقسیم شد.
هر کس که رای میداد، دلیلش را مینوشت و بعد از آن اثر انگشتش را روی درختی که به عنوان درخت انقلاب طراحی شده بود به نماد شرکت در انتخابات ثبت میکرد.
آنانی که جزو «من رای نمیدهم»ها بودند هم، دلیلشان را مینوشتند و بعد از آن نوبت ما بود که وارد میدان شویم و آنها را برای شرکت در انتخابات قانع و ترغیب کنیم.
سهشنبههای عاشقی این هفتهی ما رنگ و بویی انتخاباتی به خود گرفت. جهاد هنوز ادامه دارد، پس برای حفظ حرمِ جمهوری اسلامی وارد میدان شویم...
امیرالمومنین علی علیهالسلام در توصیف جزیرةالعرب، پیش از بعثت و در عصر جاهلیت، میفرماید:
خداوند، پیامبر اسلام،
حضرت محمد _ صلوات الله علیه_
را هشدار دهندهی جهانیان مبعوث فرمود،
تا امین و پاسدار وحی الهی باشد.
آنگاه که شما ملت عرب، بدترین دین را داشته، و در بدترین خانه زندگی میکردید؛
میان غارها، سنگهای خشن و مارهایِ سمّیِ خطرناک، فاقد شنوایی، بسر میبردید؛
آبهای آلوده مینوشیدید و غذاهای ناگوار میخوردید؛
خون یکدیگر را به ناحق میریختید و پیوند خویشاوندی را میبریدید،
بتها میان شما پرستش میشد، و مفاسد و گناهان، شما را فرا گرفته بود.*
آری! جهانِ غرق در ظلمت و تاریکیِ جاهلیت در انتظار طلوعِ خورشیدِ هدایت، لحظهشماری میکرد، و «خداوند سبحان به لطف و کرمش بر بشریت، منت نهاد».**
اینک فصل ولادت و ظهور اسلام است. ظهور دینی جاودانه، ظهور دین خاتم، با آمدن خاتم الأنبیاء ختم کنندهی دفتر نبوت و با آمدن معجزهای جاودان. اینک زمان عروج محمد تا سدرةالمنتهی، تا وصال با معبود، تا پیوند با عالم لاهوت ازلیست.
و محمد مبعوث شد، برای تجلی حق در برابر باطل، برای اثبات توحید ناب در برابر شرک و کفر ستیزی، برای چنگ زدن به عروةالوثقی و رهایی از چنگال طاغوت...
سلام بر محمد، سلام بر احمد،
سلام بر طه و یس، سلام بر بشیر و نذیر،
سلام بر نبی و رسول، سلام بر خاتم النبیین،
سلام بر پیامبر مهربانیها،
سلام بر تو ای رحمة للعالمین...
ـــــ
* نهجالبلاغه/ خطبه ۲۶
** «لَقَد مَنَّ اللَّهُ عَلَى المُؤمِنينَ إِذ بَعَثَ فيهِم رَسولًا مِن أَنفُسِهِم يَتلو عَلَيهِم آياتِهِ وَيُزَكّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ وَإِن كانوا مِن قَبلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ»؛ آلعمران/ ۱۶۴
ای کوثر صبر ولایت! مگر میشود از تو گفت و به کربلا نرسید...
«السلام علیک یا امالمصائب یا زینب صبور»
بعضی جملات را باید قاب گرفت و زد روی دیوار تا مدام جلوی چشمانت باشد، تا مدام ببینیاش، تا مدام در ذهنت تکرار شود...
چند وقتیست که یک دوست خوب* همدم و مونس من شده است. گاهی آنچنان غرق در سخنانش میشوم که گذر زمان را حس نمیکنم. هر چقدر هم که برگردم و سخنانش را مرور کنم، برایم تکراری نمیشوند. سخنانش مثل حبهی قندی در وجودم حل میشوند. همینقدر شیرین و دوستداشتنی...
هر روز یک تکه از سخنانش را برای خودم قاب میکنم. قاب امروزم را از همه بیشتر دوست دارم. نصبش کردهام بهترین گوشهی قلبم، بهترین گوشهی ذهنم، بهترین گوشهی همهی زندگیم...
همیشه در ایام عید غدیر، معمول است، که مردم این را میخوانند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ عَلِی بنِ أبیطالبٍ عَلَیهِالسَّلام». بنده به دوستانم غالباً اینجور میگویم، میگویم نگویید «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا»، میترسم دروغ باشد، بگویید: «اَللهمَ اجعَلنا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ عَلِی بنِ أبیطالبٍ عَلَیهِالسَّلام»؛ خدایا ما را از متمسکین به ولایت قرار بده، ببینیم هستیم یا نه...*
در این قاب تامل کنید! چقدر اهل ولایت هستیم؟! ولایت علی، فقط به دوست داشتن نیست، به زبان گفتن نیست، ولایت علی یعنی در افکارت، در اعمالت در ذره ذرهی زندگیت پیرو علی باش. در عمل نشان بده که ما «اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند».
* طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
میگفت: ”اربعین به کربلا نروید؛ که اسیر میشوید در جادهای که تمام هوش و حواستان و مهمتر از همه دلتان را جا میگذارید“.
حکایت، حکایتِ همین دل است؛ دلهایی که جاماند. دلهایی که امروز تنگتر از همیشه شده است. سالِ گذشته که فارغ از هیاهوی این دنیایِ مادی در مسیر پیادهروی اربعین قدم میزدم و در رویاهایم با خودم میگفتم: ”سال دیگه با بچهها میایم. سال دیگه از مسیر طریقالعلماء میریم. سال دیگه...“؛ هیچوقت گمان نمیکردم که امسال خبری از پیادهروی اربعین نباشد.
آری حکایت، حکایتِ همین دل است که اگر جا بماند، تنگ میشود و امروز تنگتر از همیشه است. چطور میتواند این فاصله را تحمل کند؟ چه کنیم با این دلِ تنگ؟ چه کنیم با حسرت سردِ جاماندگی؟ چه کنیم با پایِ درماندهای که به تمنّای مهری پدرانه راهی مسیر میشد؟ امسال غبار کدام جاده را از لباس و چادر مشکیمان بتکانیم؟ این دل بیتاب را چطور آرام کنیم؟
گویی که خبرها راست است و امسال نقلی از هیاهویِ هر سالهی پیادهروی اربعین نیست! گویی امسال واقعا جاماندهایم! گویی که امسال دستمان از لمسِ ضریح آقایمان کوتاه است!
حال که اینگونه واماندهایم بیایید قلم به دست بگیریم و از خاطرات شنیدنیِ اربعین بنویسیم، تا حال و هوا و آن حسِ نابِ پیادهروی اربعین را تداعی کنیم. شاید ذرهای این دلمان آرام بگیرد... خاطرات خود را با هشتگ #قدمهای_عاشقی در شبکهی کوثرنت منتشر کنید. منتظر خاطرات شنیدنی شما هستیم.☺
پ.ن: به منظور تجمیع خاطراتِ زائرانِ اربعین، وبلاگی با عنوان «قدمهای عاشقی» ایجاد کردهایم و خاطرات شما را به اسم خودتان در این وبلاگ منتشر میکنیم.
? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?
✅ آدرس وبلاگ قدمهای عاشقی: ??
<< 1 ... 7 8 9 ...10 ...11 12 13 ...14 ...15 16 17 ... 46 >>