« اندر حکایت درس خواندن ما! | در یک نگاه، پاییزی که گذشت. ۲ » |
گاهے با تو خلوت مےکنم، سخن مےگویم، با اینکہ ندیدمت، با اینکہ نشناختمت. تنها، یک خاطره از تو در ذهن من مانده است! از آنوقت که پیکر بیجانت را آوردند! با اینکہ کودکے بیش نبودم اما، از حال و روز همہ مےفهمیدم که داغت، داغ بزرگیست.
راست است کہ مےگویند: خداوند، شهدا را گلچین کرده است. تو هم از میان ما گلچین شدے؛ بلہ، گلچین شدے! چون به آنجایی رسیدی کہ مرگ برایت «احلے من العسل» شد...
از تو زیاد شنیدهام، از خوبیهایت! از ایمانت! از غیرتت! از حس وطن دوستانهات! از عشقت به ولی فقیه...!
مادر جان و آقا جان تا زمانے کہ بودند، نام ابراهیم از زبانشان نمیافتاد. همیشہ به یاد تو بودند. این را از نگاهشان به قاب عکس زیبایت مےفهمیدم.
هنوز، وقتے بابا و عمہ از تو حرف مےزنند، صدایشان میلرزد، چشمانشان مےگرید...
خاطرات تو را مرور میکنند، غبار روی قاب عکست را پاک میکنند، مزارت را در آغوش میکشند، تو را میبوسند ...
یادت فراموشمان نمےشود ...
به مناسبت سی و دومین سالگرد شهادت (۱۳۹۷/۱۰/۴)
سلامــ بر عموے عزیزم، عمو ابراهیــم
پ.ن: عموی عزیزم از شهدای عملیات کربلای ۴ هستند، که از غم انگیزترین عملیات دفاع مقدس است. این عملیات توسط منافقین خائن وطنی لو رفت. شمار شهدای این عملیات حدود ۶۰۰۰ تَن گزارش شده است.
شادے روح همه شهدا صوات. «اللهم صل علے محمد و آل محمد و عجل فرجهم»
فرم در حال بارگذاری ...