خاطراتی از فصل زرد اسارت در اردوگاههای بعثی عراق، خاطراتی بس تلخ و گاه شیرین از لحظه لحظههای اسارت تا پایان فصلِ اسارت و طلوع آفتاب رجعت بعد از سالهای طولانی دوری و فراق.
«باغ ملکوت» خاطرات اسیر آزاد شده مهدی لندرودی از فصل سبز جبهه و فصل زرد اسارت. قصّهای پر غصه از اسارت، بازجویی، شکنجه، دوری، فراق، غربت، تنهایی، داغ هجران امام... و در آخر طعم شیرین آزادی.
این قصه را دنبال کردم؛ پا به پای اسرا از این اردوگاه به آن اردوگاه، لحظه لحظهاش را در خاطرم تصور کردم، تصورش هم دردناک و غمانگیز بود...
دنیای ساده و بیپیرایه کودکی و آرزوهایی شیرین و بس بزرگ، شاید هم محال و دست نیافتنی. خانه، پدر، مادر...
خانه چه واژه ناآشنایی بود برایش. با چه حسرتی به در و دیوار خانه نگاه میکرد. چه زیبا پشت پنجرههای انتظار در آرزوی آمدن پدر و مادری از در خانه خورشید، به تماشا نشسته بود. بغضش، دلم را شکست و چشمانم را بارانی کرد.
خدایا من غرق در نعمتم و هنوز ناسپاسی میکنم. بار الها! ببخش که در خوابم و ندیدم اینهمه نعمتی که به من بخشیدی. ببخش که زبانم لال شده و قاصر است از شکر نعمتهایت. اصلا کم میآورد در برابر عظمت و فراوانی نعمتهایت. ببخش که نعمتهایت را تباه کردم و در راه رضای تو صرف نکردم. بر من خرده مگیر که بس فراموش کارم. سپاس که در همه حال برایم خدایی میکنی. بخاطر همه چیز هزاران بار شکرت...
وَ ما قَدرُ لِسانی یارَبِّ فی جَنبِ شُکرَکَ ؟
وَ ما قَدرُ عَمَلی فی جَنبِ نِعَمِکَ وَ إحسانِکَ ؟
«فراز بیست و سوم از دعای ابوحمزه ثمالی»
من خسته از روزمرگیها، هیاهوها، کشمکشها...
چقدر لذتبخش است یک خواب خوب و شیرین شبانه. در رختخوابی گرم و نرم، با نسیم مطبوع و خنکی که میوزرد. نور فیروزهای رنگ چراغ خوابی که در گوشه اتاق چشمک میزند و به ظلمت شبانهام روشنایی بخشیده است. لیوان آب خنکی که تشنگی شبانهام را رفع میکند.
وای از آن پشه مزاحمی که مدام درون گوشم وِز وِز کرد و نیش دردناکش که آرامشم را بر هم زد...
ندایی آمد؛ چقدر آمادهای؟! برای خوابی ابدی، بعد از یک عمر روزمرگی، خستگی و ...
دیر یا زود به سراغ تو هم میآید و گریزی از آن نیست. روزی میرسد که تو هم سوار بر شانههای مردم به سمتش روانه میشوی! خانه تنگ و تاریک قبر، که هیچ انیس و مونسی نداری جز اعمال نیک و بدت.
آیا چراغی برای آن افروختهای؟! و یا فرشینهای به زیر پایت؟! نکند پشهای مزاحم، خواب را از چشمانت برباید!
إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِی إِلَى قَبْرِی لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِی وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِی...
وای بر من، اگر من با چنین حالی به قبرم وارد شوم؛ قبری که برای خواب آماده نساختهام و برای آرمیدن به کار نیک فرش ننمودم...
فراز بیست و یکم از دعای ابوحمـــزه ثمالی
ردّشان را دنبال کردم. از سینک ظرفشویی تا حیاط خلوت ادامه داشت. با چه مشقّتی دانه برنجی را حمل میکردند؛ تا توشه کنند برای خواب زمستانیشان!!! هر بار که دانه میافتاد دوباره تلاش میکردند تا دانه را بر پشت بگیرند و به لانه ببرند... نگاهم به مسیر حرکتشان گره خورده بود و فکرم مشوش از این که من عمریست در خواب زمستانیام بی آنکه توشهای برگیرم. یک عمر در غفلت بودم و نفهمیدم که «یَا بنَ آدَم إنَّمَا أنتَ أیَّامٌ کُلَّمَا مَضی یَومٌ ذَهَبَ بَعضُک»[1] چه معنا دارد. آری! هر روز از من کاسته شد بی آنکه توشهای برگیرم و آنجاست که خداوند فرمود: «إنَّ الإنسَانَ لَفی خُسر»[2]
پس به خود بیا که یک لحظه غفلت هم جایز نیست که سرمایه عمر در حال گذر است و تو در خسران. لحظه لحظه را دریاب که امیر المومنین علی (ع) فرمودند: «أیُّهَا النَّاسُ إنَّمَا الدُّنیَا دارُ مَجاز وَ الأخِرَۀُ دارُ قَرارِ ، فَخُذوا مِن مَمَرِّکُم لِمَقَرِکُم»[3] ؛ حقیقتا آن، آخرت است که سرای پایدار است [4] و دنیا سرای گذر است تا از آن توشه برگیریم.
پس از خواب زمستانی دنیا بیدار شو و به فکر خواب زمستانی ابدی باش.
ـــــــــــــــــــــ
1 ـ قال حسین بن علی (ع) : «ای انسان! ای فرزند آدم! تو ایام و روزها هستی، هر روز که می گذرد مقداری از تو کاسته می شود.» ؛ (ارشاد القلوب/ ترجمه طباطبایی، ص 159 )
2ـ سوره عصر/ آیه ۲
3ـ «ای مردم! دنیا سرای گذر و آخرت خانه جاویدان است. پس از گذرگاه خویش برای سرمنزل جاودانه توشه برگیرید.» / نهج البلاغه، خطبه ۲۰۳
4ـ « وَ إنَّ الأخِرۀَ هِیَ دارُ القَرارِ » ، سوره غافر/ آیه ۳۹
خداوندا ! تو «سَتّار العُیوبی»
چه بسیار عیوبی که بر من پوشاندی و از دیگران پنهان نمودی و آبرویم را حفظ کردی؛
گناهانی که تنها تو ناظر بودی و لا غیر، که اگر چنین نبود، آبرو و اعتباری نزد مردم نداشتم.
حال من آمدهام با کولهباری از گناه که تو میدانی و من.
امید دارم بر پردهپوشی تو پس ای پوشانندهی گناه «لا تَقطَع رَجایِی»
«عَصَیْنَــــاکَ وَ نَحْــــنُ نَرْجُــــو أَنْ تَسْتُــــرَ عَلَیْنَــــا ...»
«خدایا، نافرمانی کردیم تو را و آنچه را که خلاف فرمان و رضای تو بود به جای آوردیم؛ و امیدواریم که بپوشانی بر ما...».
فراز چهاردهم از دعای ابوحمـزه ثمالی