بعضی جملات را باید قاب گرفت و زد روی دیوار تا مدام جلوی چشمانت باشد، تا مدام ببینیاش، تا مدام در ذهنت تکرار شود...
چند وقتیست که یک دوست خوب* همدم و مونس من شده است. گاهی آنچنان غرق در سخنانش میشوم که گذر زمان را حس نمیکنم. هر چقدر هم که برگردم و سخنانش را مرور کنم، برایم تکراری نمیشوند. سخنانش مثل حبهی قندی در وجودم حل میشوند. همینقدر شیرین و دوستداشتنی...
هر روز یک تکه از سخنانش را برای خودم قاب میکنم. قاب امروزم را از همه بیشتر دوست دارم. نصبش کردهام بهترین گوشهی قلبم، بهترین گوشهی ذهنم، بهترین گوشهی همهی زندگیم...
همیشه در ایام عید غدیر، معمول است، که مردم این را میخوانند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ عَلِی بنِ أبیطالبٍ عَلَیهِالسَّلام». بنده به دوستانم غالباً اینجور میگویم، میگویم نگویید «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا»، میترسم دروغ باشد، بگویید: «اَللهمَ اجعَلنا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ عَلِی بنِ أبیطالبٍ عَلَیهِالسَّلام»؛ خدایا ما را از متمسکین به ولایت قرار بده، ببینیم هستیم یا نه...*
در این قاب تامل کنید! چقدر اهل ولایت هستیم؟! ولایت علی، فقط به دوست داشتن نیست، به زبان گفتن نیست، ولایت علی یعنی در افکارت، در اعمالت در ذره ذرهی زندگیت پیرو علی باش. در عمل نشان بده که ما «اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند».
* طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
به قول یکی از اساتیدم، این روزهایِ سردِ پاییزی که در تعطیلات اجباری به سر میبریم، اگر برای هیچ چیز خوب نباشد برای درس خواندن و مباحثه کردن بسیار خوب است. البته به شرطی که درس خواندنمان بیاید، که اغلب نمیآید!
اما به نظر من آنچه در این روزهای سرد و بارانیِ پاییزی خیلی خیلی میچسبد، نشستن پای بخاری و نوشیدن یک فنجان چای داغ همراه با خواندن یک کتابِ دلبرِ غیرِ درسی است. پیش خودتان فکر نکنید من از آن دست شاگردانِ ناخلفِ درسنخوانم! نخیرررر! هر چیزی به وقتش؛ به قول قدیمیها ”آسیاب به نوبت“.
جانم برایتان بگوید از این کتابِ دلبری که میخوانم، آنچنان غرق در نگارش زیبایش شدهام که گاه نیازمند غریق نجاتم! تا خودتان نخوانید عمق حرفهای مرا درک نخواهید کرد.
«پریدخت» اولین اثر رسمیِ نثرِ ”حامد عسگری“، روایتِ عاشقانههای سید محمود و پریدخت است و بس خواندنی. سید محمود برای درس طبابت راهی پاریس میشود و پریدخت، چشم انتظارِ معشوقهاش در تهران. کلمه به کلمه این کتاب نامههایی است که بین این دو نفر در غم فراق و دوری رد و بدل میشود.
کلام آخر از زبان نویسنده: «عاشقی فَقرهای است که این روزها یا یادمان رفته و یا از روی نسخه فرنگیاش تقلید میکنیم... دلتان گرمِ عشق.»
بیایید یک قانون بین خودمان بگذاریم،
قانون «سه هیچ»
۱_ هیچ وقت ساختگی و غیر واقعی ننویسید.
۲_ هیچ وقت قصد فریب مخاطب را نداشته باشید.
۳_ هیچ وقت در نوشتههایتان اغراق نکنید.
اگر همیشه به قانون «سه هیچ» پایبند باشید و هیچیک از بندهای آن را نقض نکنید، مطمئن باشید نه تنها اعتماد کاربر را از دست نخواهید داد، بلکه مخاطبتان شما را به عنوان یک مرجع همیشه درست و مفید در ذهن خود ثبت خواهد کرد.
+ کتاب این روزهایم
دربارهی علی مطالعه کن!
چرا علی؟
وقتی به گلفروشی میروی زیباترین و خوشبوترینش را انتخاب میکنی...
«ناقوسها به صدا در میآیند» رمانیست خواندنی درباره امام علیعلیهالسلام. داستان از یک کلیسا در مسکو آغاز میشود، که یک مرد تاجیک برای فروش کتابی خطی و قدیمی نزد کشیشِ کلیسا میرود. «میخاییل ایوانف» کشیش کلیسا که عاشق کتابهای خطی و قدیمیست با دیدن کتاب پی به ارزش تاریخی آن میبرد. وی پس از مطالعه این کتاب به ارزش حقیقی آن یعنی شناخت شخصیت امام علی علیهالسلام میرسد.
کشیش کتاب خطی را خواند اما به دنبال آن بود که از علی بیشتر بداند. به یاد دوست قدیمیاش «جرج جرداق» میاُفتد...
در بخشی از کتاب جرج به کشیش میگوید: «... شناخت علی روح تشنهی بشر امروز را سیراب میکند و من خوشحالم که تو امروز به واسطهی یک مشت نوشتهی خطی، دلت به سوی علی پر کشیده است.»
و کشیش شیفته و دلدادهی علی میشود...
میخاییل به پسرش گفت «... سعی کن راهی را که من در پیری شناختم، تو در جوانی بشناسی. توصیه میکنم دربارهی علی مطالعه کنی.»