میون اونهمه شلوغی و همه‌همه‌ی روز اردو

یه آرامش عجیبی اینجا بود که دلت نمی‌خواست با هیچ چیزی عوضش کنی.

ممنونم که منو به حضور طلبیدی!

بماند به یادگار از اردوی باغ ابریشم ۱۴۰۲/۰۲/۱۸

   دوشنبه 18 اردیبهشت 1402نظر دهید »

 

خواستم واژه‌ی مقاومت را معنا کنم، رسیدم به آنجا که نوشته بود مقاومت تنها در کنار ایمان معنا و ارزش پیدا می‌کند، چرا که کفّار هم بر باطل خود مقاومت دارند. کفاری که برای حفظ موقعیت خود به سلاح جنگ و ترور بسنده می‌کنند.

وقتی سخن از مقاومت باشد بی‌اختیار ذهنمان به سمت و سویِ قدس، فلسطین، غزه، لبنان و متجاوزانِ اشغالگر صهیونیستی می‌رود، که تابِ سخن حق را نداشتند و دست به اشغال و تجاوز زدند. در مقابلِ این تجاوزهای غیرانسانی بود که مقاومت معنا پیدا کرد. مقاومتی تا پایِ جان و به خاکِ سیاهِ مذلت نشاندنِ متجاوزان.

در جستجویِ واژگانِ بیشتری برایِ معنا کردن مقاومت بودم، رسیدم به آنجا که نوشته بود اسلام مرز نمی‌شناسد. آنجایی که مقاومت اسلامی تفکّری می‌شود فرا جغرافیایی و مرزها را درمی‌نوردد و شهیدی که می‌شود اولین شهید جبهه‌ی مقاومتِ اسلامیِ کشور، شهید «سید عبدالصمد امام‌پناه». 

او که عاشق امام، جبهه و شهادت بود. هر چند فرصتِ طلاییِ نبرد در جبهه‌های هشت سال دفاع مقدس و امکان شهادت را از دست داده بود اما همواره در پی راهی‌ بود برای رسیدن به آرزویش و نوشیدن از شربتِ نابِ شهادت.

عبدالصمد، برای رسیدن به هدفش قدم در جاده‌ی سبز طلبگی گذاشت و به جرگه‌ی سربازان امام‌ زمانعج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف پیوست. هنگامه‌ای که فریاد مظلومیت زنان و کودکان لبنانی بلند شد به دادخواهی از این مظلومیت‌ها برخاست. وی با تلاشهای فراوان و با در دست داشتن حکم جهاد مستقیم رهبری توانست قدم در جبهه‌‌ی مقاومت لبنان بگذارد و رشادت‌ها بیافریند. نه از دادن سر و دست اِبایی داشت و نه از دادن جان. عاقبت پس از هشت ماه نبرد، با تنی بی‌سر و دست و قلبی مالامال از نور ایمان به دیدار حضرت حق شتافت.

  

مسلمانان دو قبله دارند:

کعبه برای «عبادت»، قدس برای «شهادت».*

  

 

شهید «سید عبدالصمد امام‌پناه» ۱۵ آذر ۱۳۴۸ در تبریز دیده به جهان گشود و در تاریخ ۲۶ فروردین ۱۳۷۵ پس از هشت ماه نبرد در جبهه‌ی مقاومت لبنان در سن ۲۷ سالگی به درجه‌ی رفیع شهادت نائل شد.

روحش شاد، یادش گرامی.

 

* یکی از دست نوشت‌های شهید عبدالصمد امام‌پناه.

 

   سه شنبه 22 مرداد 139815 نظر »

 

چهارباغ امروز با چهارباغ همیشگی فرق می‌کند. چهارباغی که وقتی گذرت به آنجا می‌اُفتاد باید چشمانت را فرو می‌بستی تا نبینی چه بر سر عفاف و حجاب فاطمی آورده‌اند! گوشهایت را می‌گرفتی تا نشنوی صداهای شیطانی‌ را! قدمهایت را بلند بلند برمی‌داشتی تا بگریزی از میان بیهودگی‌ها و برسی به جایی که کمی هوای پاک استشمام کنی! اما امروز اینجا، باید همه‌اش چشم شوی تا ببینی! همه‌اش گوش شوی تا بشنوی! باید آرام قدم برداری تا ریه‌هایت را پُر کنی از عِطر بهشتی که در هوا پیچیده است!

قاصدک‌ها خبر آوردند، همه بیایید، از خاکهای تفیده‌ی جنوب مهمان داریم. همه پروانه‌وار می‌آیند. صدای پای مهمانمان می‌آید. چشمانی چون ابر بهاری می‌گریند. لبهایی زمزمه می‌کنند: ای مسافران کربلا! ای نظر کردگان بانوی پهلو شکسته! ای عاشقان خسته‌دل! سلام بر شما! خوش آمدید ...

سلام بر شما که در تب و تاب ماندن و رفتن، رفتن را اختیار کردید، برای احیای دین و امروز آمدید برای احیایی دوباره. آمدید تا حیاتی دوباره به این کوچه‌های پُر شده از گامهای بیهوده و بی‌تکلیف بدهید. آمدید تا چراغ راه شوید برای آن جاده‌های مبهم سرگردانی‌ که غرق در ظلمات و تاریکی‌اند. آمدید تا شکفتن دوباره را، پاک شدن در دریای بندگی را تداعی کنید ...

چه آرامشی دارد سر بر تابوت شما گذاشتن و رازهای دل را واگویه کردن!

 

وداع با شهدا

 

چهار باغ امروز با همیشه فرق می‌کند. امروز اینجا خود بهشت است!

 

+ مراسم وداع با شهدا، جمعه ۷ تیر ۱۳۹۸، چهارباغ عباسی، اصفهان.

   شنبه 8 تیر 13988 نظر »

 

گاهے با تو خلوت مے‌کنم، سخن مے‌گویم، با اینکہ ندیدمت، با اینکہ نشناختمت. تنها، یک خاطره از تو در ذهن من مانده است! از آنوقت که پیکر بی‌جانت را آوردند! با اینکہ کودکے بیش نبودم اما، از حال و روز همہ مے‌فهمیدم که داغت، داغ بزرگیست.

راست است کہ مے‌گویند: خداوند، شهدا را گلچین کرده است. تو هم از میان ما گلچین شدے؛ بلہ، گلچین شدے! چون به آنجایی رسیدی کہ مرگ برایت «احلے من العسل» شد...

از تو زیاد شنیده‌ام، از خوبیهایت! از ایمانت! از غیرتت! از حس وطن دوستانه‌ات! از عشقت به ولی فقیه...!

مادر جان و آقا جان تا زمانے کہ بودند، نام ابراهیم از زبانشان نمی‌افتاد. همیشہ به یاد تو بودند. این را از نگاهشان به قاب عکس زیبایت مے‌فهمیدم. 

هنوز، وقتے بابا و عمہ از تو حرف مےزنند، صدایشان می‌لرزد، چشمانشان مے‌گرید...

خاطرات تو را مرور می‌کنند، غبار روی قاب عکست را پاک می‌کنند، مزارت را در آغوش می‌کشند، تو را می‌بوسند ...

یادت فراموشمان نمے‌شود ...

به مناسبت سی و دومین سالگرد شهادت (۱۳۹۷/۱۰/۴)

سلامــ بر عموے عزیزم، عمو ابراهیــم

 

پ.ن: عموی عزیزم از شهدای عملیات کربلای ۴ هستند، که از غم انگیزترین عملیات دفاع مقدس است. این عملیات توسط  منافقین خائن وطنی لو رفت. شمار شهدای این عملیات حدود ۶۰۰۰ تَن گزارش شده است.

شادے روح همه‌ شهدا صوات. «اللهم صل علے محمد و آل محمد و عجل فرجهم»

 

عمو ابراهیم

 


موضوعات: بال سرخ شهادت
   جمعه 7 دی 139726 نظر »

 

شوق پرواز داشتن، پرواز تا بینهایت، تا رسیدن به خــدا

مردی وارسته،

آنقدر وارسته که به عشق زمینی‌اش بگوید: «تو عشق سومی! عشق اوّلم خــدا، بعد پرواز و بعد ملیحه خانوم»

عشق به پرواز، 

پرواز به سوی حرّیت، رها شدن از زندان هَوس،

با وجودی سراسر عشق، از خودگذشتگی، انسانیت، شجاعت، ایثار ...

دلاور میدان جنگ،

تو جا مانده حج نبودی! 

گفتی: «مکه من این مرز و بوم است ...»

حاجیان به سمت منا و عرفات می‌رفتند و تو به سوی قربانگاهت،

آنها به سوی خانه خــدا و تو به سوی خودِ خــدا.

حَجَت قبول ... شهادتت مبارک ...

 

شهید بابایی

 

  15 مرداد سالروز شهادت شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی/ تولد 14 آذر 1329 در شهرستان قزوین/ شهادت 15 مرداد 1366 منطقه عملیاتی، مصادف با عید قربان.  

 

   دوشنبه 15 مرداد 139724 نظر »

1 2