یازدهم ذی‌القعده سال ۳۳۶ ه. ق تقریبا هفت سال پس از آغاز غیبت کبری در ”عکبرایِ بغداد“، مولودی دیده به جهان گشود که پنجاه سال چون مشعلی فروزان راه‌گشای امت اسلامی بود و «در کرانه‌ی دجله‌ی بغداد، دجله‌ای دیگر از علم و معرفت به راه انداخت».¹ مردی بزرگ، اندیشمندی سترگ، مصلحی کبیر، عقلی متفکر به‌ نام «محمدبن‌نعمان‌بن‌عبدالله ملقب به شیخ مفید».

 

 

هر چند نوشتن از این دریای علم و معرفت، کار سهلی نیست و نمی‌توان حق مطلب را آنچنان که شایسته است اداء نمود؛ اما به تعبیر مولانا «آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید».

در عصر این عالم فرزانه محدودیت و خفقان شدید علیه شیعیان به قدر قابل ملاحظه‌ای کاهش یافت. از این رو آراء، اندیشه‌ها و فِرق گوناگونی چون جبریه، معتزله، اشاعره، متصوفه و مرجئه پدیدار شد، که هر کدام با بهره‌گیری از آزادی موجود درصدد گسترش آراء خود و غلبه بر دیگران بودند. زنگار جهل و گمراهی رفته‌رفته چهره‌ی اسلام را می‌پوشاند. اینگونه مسائل، «شیخ مفید» را بر آن داشت تا با برافراشتن بیرق مبارزه، غبار تحریف و کج فهمی را از باورها و اندیشه‌های شیعه بزداید و اجتماع پریشان و پراکنده آنزمان را دگر بار گرد هم آورد.

شیخ با شناخت صحیح از ضرورتِ دفاع از عقاید شیعه در آن زمانِ ملتهب، با آراء کلامی خود به دفاع عقلانی از باورهای دینی و عقاید شیعی پرداخت. وی در مناظراتش با معارضین آنچنان قدرت‌ِ خارق‌العاده‌ای داشت که به خوبی مخاطب خویش را اقناع می‌ساخت، به گونه‌ای که خطیب بغدادی از علمای اهل سنت و هم عصر شیخ می‌گوید: «او اگر می‌خواست، قدرت داشت ثابت کند که ستون چوبی از طلاست».

ایشان همچنین با پایه‌ریزی ”اصول فقه شیعه“ بزرگترین تحول علمی را ایجاد کرد و این علم را مورد مطالعه و تدوین قرار داد. در عظمت علمی شیخ همین بس که شاگردان ممتازی چون ”سید مرتضی“، ”سید رضی“، ”شیخ طوسی“ و ”نجاشی“ پرورش‌یافته‌ی مکتب اویند که هر کدام از بزرگان و ستون‌های علمی شیعه محسوب می‌شوند.

یکی از فضایل و امتیازات «شیخ‌ مفید» عنایت ویژه امام عصرعجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف و صدور توقیعاتی از جانب ایشان برای شیخ مفید است. امام زمان در توقیعات صادر شده وی را با عناوینی چون «برادر با ایمان و دوست رشید ما» مورد خطاب قرار می‌داد و بنا بر نقلی حضرت ولی‌عصر وی را به «شیخ مفید» ملقب فرمود.² 

این وجودِ سرشار از عطر اخلاص، این دریای علم و معرفت، این مشعل هدایت در نخستین روزهای رمضان سال ۴۱۳ ه. ق دیده از جهان فرو بست. پیکر مطهر ایشان بر دستان هشتاد هزار عاشق و دلداده تشییع و در جوار مرقد نورانی امام جوادعلیه‌السلام در کاظمین آرام گرفت. امروز پس از قرنها نام «شیخ مفید» و آراء کلامی وی چون خورشیدی در آسمان علم و دانش می‌درخشد و چراغ راه همگان از امروز تا فرداها و فرداهاست.

 

ـــــــ

¹. پیام مقام معظم رهبری به کنگره‌ی جهانی هزاره‌ی شیخ مفید؛ ۱۳۷۲/۱/۲۸

². معالم‌العلما، ابن شهر آشوب، ص ۱۱۲

 


موضوعات: مناسبت‌ها
   شنبه 9 آذر 139820 نظر »

 

«آن وقتی که در دنیا خبری از علم، سواد، درس، مشق و نشانه‌های تعلیم و تعلم وجود نداشت، اسلام و قرآن ما به «إقراء» شروع کرد و به قلم و نوشتن سوگند خورد. اسیر جنگی را در مقابل یاد دادنِ چند کلمه آزاد کرد. این متعلق به چهارده قرن پیش است. همان کارهای اسلام و نبی مکرم ما صلی‌الله‌علیه‌و‌آله موجب شد تا جامعه‌ی اُمّی عرب در زمانیکه اروپایِ امروز هیچ خبری از علم و دانش نداشتند، دارنده‌ی بزرگترین دانشگاه‌ها و دانشمندان از فارابی‌ها، ابن‌سیناها، محمدبن‌زکریاها، ابوریحان‌ها و دیگران و دیگران شود».*

 

 

سیزده شهریور ماه در تقویم ایرانی به نام یکی از ستارگان درخشان علم و فرهنگ اسلامی رقم خورده است. سخن از محمدبن‌احمدِ بیرونی معروف به ابوریحان بیرونی‌ست.

بی‌شک نام «ابوریحان بیرونی» تداعی‌کننده‌ی چهره‌ای برجسته و ممتاز در عرصه‌ی ریاضی و نجومِ ایران زمین است. اما دامنه‌ی مطلعات و تحقیقات این نابغه‌ی بزرگ و خستگی‌ناپذیر به ریاضیات و نجوم محدود نمی‌شود. وی در رشته‌هایی چون زبان، ادب، تاریخ، جغرافیا، معدن‌شناسی، جواهرشناسی، گیاه‌شناسی و داروشناسی نیز دست داشته است.

تحقیقات عمیق و عالمانه‌ی وی در ادیان، مذاهب و آداب و رسوم اجتماعی و دینی اقوام متعدد سبب شد تا آثار پُرمایه و دقیقی در این زمینه از خود به یادگار باقی بگذارد. به جرات می‌توان گفت که تحقیقات ابوریحان بیرونی در حوزه علوم انسانی کافی است تا نام و یاد او را در علم و تمدن جهانی به نام «پدر انسان‌شناسی» جاوید گرداند.

ابوریحان بیرونی در بامداد پنجشنبه سوم ذی‌الحجه  سال ۳۶۲ هجری در قلعه‌ی بیرون خوارزم در خانواده‌ای خوارزمی‌تبار دیده به جهان گشود. درباره‌ی نسبت «بیرونی» آورده‌اند که به مناسبت سکونت وی در خارج از محدوده‌ی شهر خوارزم به این عنوان که در میان خوارزمیان رواج داشته، خوانده می‌شده است.

ابوریحان سالهای اولیه زندگی خود را در خوارزم به تحصیل علم گذرانید. در آغاز نوجوانی به دربار پادشاهان آل‌عراق پیوست و نزد دانشمند معروف به ابونصر عراق (از خاندان آل‌عراق) به تحصیل مثلثات کروی و دانش ریاضی پرداخت و با حمایت مالی همین فرد بود که توانست نزد استادان مختلف به فراگیری علوم و دانش‌های زمانه خود همچون طب و فلسفه بپردازد.

وی در جوانی به دربار خوارزمشاهیان که اهل علم، ادب، حامی و مشوق دانشمندان و ادیبان بودند، پیوست. پس از انقراض دوران زمامداری این سلسله به ری رفت و در مباحثات ریاضی با دانشمندان آن دیار شرکت کرد. در ادامه‌ی سفرهایش چند سالی را در طبرستان در خدمت شمس‌المعالی قابوس‌بن وشمگیر گذرانید و کتاب «آثار البقایه» را تالیف نمود. بعد از مدتی، دگر بار عزم خوارزم کرد و به خدمت دربار آل‌مامون درآمد و با ابوعلی سینا و سایر دانشمندان دربار آل‌مامون به بحث علمی پرداخت؛ تا زمانی که سلطان محمود غزنوی به آنجا دست یافت و او را با خود به غزنین برد. 

او همراه با سلطان محمود به سرزمینهای متعددی سفر کرد و به هندوستان راه یافت. در این سفر با دانشمندان و حکیمان هندی آشنا شد و زبان سانسکریت را آموخت. حاصل این سفر کتاب تحقیق «ماللهند» و ترجمه‌ی چندین کتاب از زبان سانسکریت به زبان عربی بود. از دیگر آثار ارزشمند وی کتاب «قانون مسعودی»، «التفهیم»، «الجماهر فی معرفة‌الجواهر»، «الصیدنة فی‌الطب» و... می‌باشد.

هوش سرشار، حافظه و درک قوی، کنجکاوی، روحیه‌ی پژوهنده و جستجوگری، آزاداَندیشی، حق‌گویی، حقیقت‌دوستی، بی‌پروایی در دریدن پرده‌هایِ تعصب، دوری از خرافات، دلیری و مردانگی در کشف حقایق او را در مقیاس جهانی دانشمند و متفکری کم نظیر معرفی کرده است. سرانجام در سال ۴۴۰ ه. ق پس از سال‌ها کوشش در راه علم و فضیلت در غزنین بدرودِ حیات گفت. تاریخ علم اسلامی به داشتنِ چنین دانشمندی برای همیشه‌ به خود خواهد بالید.

 

ـــــــــ

* مقام معظم رهبری، ۱۳۶۹/۷/۴


موضوعات: مناسبت‌ها
   چهارشنبه 13 شهریور 139827 نظر »

 

غدیر نامی پرآوازه و آشنا در وادیِ خم، چشمه‌‌ی حیاتیست که تشنگان حقیقت در کنار آن از آبیِ زلالِ حبّ ولایت و امامت نوشیدند و در سایه‌سار شجره‌ی طیبه‌ی نبوت و امامت از ثمره‌ی آن غرق نعمت شدند. 

غدیر فراتر از ظرف مکانی، تداعی‌کننده‌ی رویدادی عظیم در تاریخ پرفراز و نشیب اسلام است. هنگامه‌ای که ندای جبرییل در گستره‌ی آسمان طنین‌انداز شد: «یَا أیُهَا الرَّسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم‌تفعل فما بلغت رسالته...» و این دستان علی بود که بر ید بیضای پیامبر قرار گرفت و چشم‌ها را همه خیره کرد. 

اینک زمان تبلور نورِ نبوی در ولایت علویست برای اتمام رسالت پیامبر. بانگ «هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست» بلند شد و غدیر شد روزی برای «اکمال دین» و «اتمام نعمت». غدیر شد یکی از استوارترین براهین حقانیت ولایت و امامت علی علیه‌السلام و فرزندانش. غدیر شد نقشه‌ی راهی برای رهیدن از برهوت ضلالت و گمراهی به سمت جاده‌ی سبز فلاح و رستگاری.

اما دیری نپایید که خنّاسان با وسوسه‌های پنهانی و خدعه و تزویر شیطانی چهره‌ی منفورشان را نشان دادند. زمان، زمانِ بیعت گرفتن بود؛ زباناً و قلباً. گفتند که ایمان آوردیم اما؛ «إن الله یعلم ما یسرون و ما یعلنون». چهره‌ی ایمانشان رنگ باخت و توطئه‌های نهان و آشکارشان آغاز شد. از نقشه‌ی قتل پیامبر تا جلوسشان زیر سایبان سقیفه.

عجبا، که سخن نبی را زمین نهادند و حق را کتمان کردند! حب جاه و مقام چنان در دلهایشان ماوا کرده بود که چشمانشان را به روی حقیقت بستند و خلافت علوی را غصب کردند. اصحاب سقیفه چنان بلوایی به پا کردند که ثمره‌ی آن نه محدود به آن زمان، بلکه موثر درهمه‌ی زمانها بود و این غصب، طی قرون متمادی آنچنان ضربه‌ای بر پیکره‌ی اسلام وارد کرد که زبان و قلم عاجز از وصف آن است. 

 

 

اینجا نقطه‌ی آغازی شد برای قصه‌ی سکوت و تنهایی علی، سکوتی ۲۵ ساله! شروع قصه‌ی فدک و حق‌طلبی فاطمه! قصه‌ی درب سوخته و پهلوی شکسته! قصه‌ی جام زهرآگین! قصه‌ی کربلا و سرهای بریده! قصه‌ی غیبت هزار ساله‌ی فرزندش مهدی!

چه اندکند یاران و حامیان علی! علی راز دل با که بگوید؟ شگفتا که در ظلمت شب، چاه می‌شود گوش شنوا برای رازهای نهان علی! چه بگویم از مظلومیت علی که «میراثش به تاراج رفته!» چه بگویم از علی که «چشمش خار بود و گلویش مالامال از عقده!» چه بگویم از علی که سکوتش چون رجزخوانیش در میدان نبرد برای اسلام بود و بس!

و چه بهشتی در زمین بر پا شد، آنگاه که پس از بیست و پنج سال بر مسند حکومت نشست و عدالت را تا زمان رستگاریش در محراب شهادت، ساری و جاری نمود.

سلام بر امیر المومنین علی علیه‌السلام!

سلام بر قرآن ناطق!

سلام بر دین تحریف ناپذیر خدا!

و سلام بر آن روزی که عِطر عدالت مهدوی کوچه‌ پس کوچه‌های دلتنگی را پر می‌کند!

 

غدیر، چشمه‌ی حیات

همه بر سفره‌ی علی مهمانیم

 


موضوعات: مناسبت‌ها
   یکشنبه 27 مرداد 139826 نظر »

 

خواستم واژه‌ی مقاومت را معنا کنم، رسیدم به آنجا که نوشته بود مقاومت تنها در کنار ایمان معنا و ارزش پیدا می‌کند، چرا که کفّار هم بر باطل خود مقاومت دارند. کفاری که برای حفظ موقعیت خود به سلاح جنگ و ترور بسنده می‌کنند.

وقتی سخن از مقاومت باشد بی‌اختیار ذهنمان به سمت و سویِ قدس، فلسطین، غزه، لبنان و متجاوزانِ اشغالگر صهیونیستی می‌رود، که تابِ سخن حق را نداشتند و دست به اشغال و تجاوز زدند. در مقابلِ این تجاوزهای غیرانسانی بود که مقاومت معنا پیدا کرد. مقاومتی تا پایِ جان و به خاکِ سیاهِ مذلت نشاندنِ متجاوزان.

در جستجویِ واژگانِ بیشتری برایِ معنا کردن مقاومت بودم، رسیدم به آنجا که نوشته بود اسلام مرز نمی‌شناسد. آنجایی که مقاومت اسلامی تفکّری می‌شود فرا جغرافیایی و مرزها را درمی‌نوردد و شهیدی که می‌شود اولین شهید جبهه‌ی مقاومتِ اسلامیِ کشور، شهید «سید عبدالصمد امام‌پناه». 

او که عاشق امام، جبهه و شهادت بود. هر چند فرصتِ طلاییِ نبرد در جبهه‌های هشت سال دفاع مقدس و امکان شهادت را از دست داده بود اما همواره در پی راهی‌ بود برای رسیدن به آرزویش و نوشیدن از شربتِ نابِ شهادت.

عبدالصمد، برای رسیدن به هدفش قدم در جاده‌ی سبز طلبگی گذاشت و به جرگه‌ی سربازان امام‌ زمانعج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف پیوست. هنگامه‌ای که فریاد مظلومیت زنان و کودکان لبنانی بلند شد به دادخواهی از این مظلومیت‌ها برخاست. وی با تلاشهای فراوان و با در دست داشتن حکم جهاد مستقیم رهبری توانست قدم در جبهه‌‌ی مقاومت لبنان بگذارد و رشادت‌ها بیافریند. نه از دادن سر و دست اِبایی داشت و نه از دادن جان. عاقبت پس از هشت ماه نبرد، با تنی بی‌سر و دست و قلبی مالامال از نور ایمان به دیدار حضرت حق شتافت.

  

مسلمانان دو قبله دارند:

کعبه برای «عبادت»، قدس برای «شهادت».*

  

 

شهید «سید عبدالصمد امام‌پناه» ۱۵ آذر ۱۳۴۸ در تبریز دیده به جهان گشود و در تاریخ ۲۶ فروردین ۱۳۷۵ پس از هشت ماه نبرد در جبهه‌ی مقاومت لبنان در سن ۲۷ سالگی به درجه‌ی رفیع شهادت نائل شد.

روحش شاد، یادش گرامی.

 

* یکی از دست نوشت‌های شهید عبدالصمد امام‌پناه.

 

   سه شنبه 22 مرداد 139815 نظر »

 

نمی‌دانم تو مهمان ما بودی یا ما مهمانِ تو؟! اما نه! تو مهمانِ ما بودی! می‌دانی حالا که آهنگ رفتن داری، به یاد چه اُفتادم؟! آنزمان که فرسنگها دور از وطن، دور از پدر و مادرم زندگی می‌کردم. می‌دانی غم و رنجِ غربت را چه برایم شیرین می‌کرد؟! وقتی که بابا خبر می‌داد، می‌خواهیم مهمانت شویم. آنچنان اشتیاقی در من جوانه می‌زد گویا همه‌ی دنیا مال من است. اما لحظه‌هایِ دیدار که به نفسهایِ آخرش می‌رسید، غمی وصف ناشدنی درونم رخنه می‌کرد و فقط در آرزوی فرداها، فرداها و فرداها بودم تا دوباره دیدار میسر شود! حال، سینه‌ام مالامال از هوای توست و در آرزوی فرداها تا دوباره مهمانم شوی!

  

السَّلامُ عَلَیکَ ما کانَ أَحرَصَنا بِالأَمسِ عَلَیکَ، وَ أَشَدَّ شَوقَنا غَداً إِلَیکَ*

سلام بر تو! که دیروز به تو مشتاق بودیم و فردا آرزوی تو را می‌کشیم.

 

* فرازی از دعای وداع امام سجاد علیه السلام با ماه مبارک رمضان.

 

 

 


موضوعات: مناسبت‌ها, مذهبی
   چهارشنبه 15 خرداد 13988 نظر »

1 3 5 ...6 ...7 8 9